چه اهمیتی دارد که صدا و سیمای متحجران شما را ندید٬ ما و هر آن که چشمی برای دیدن و مغزی برای فهمیدن داشت٬ شما و شور و شوق و حمایت بیدریغتان از تیم ملی والیبال را دید. قهرمانی تیم ملیتان بر شما مبارک باد!
چندی پیش از سوی عدهای از دوستان طرحی موسوم به پنج در پنج ارائه شد٬ بدینصورت که از دختران و زنان معتقد به حق انتخاب پوشش٬ خواسته شد که در ساعت پنج روزهای پنچشنبه و در هر فضای عمومی که هستند٬ برای نشان دادن مخالفت عملی و علنی خود با حجاب اجباری٬ برای چند لحظه هم که شده٬ روسری و حجاب خود را از سر بردارند. درباره این طرح خود طراحان توضیحات بیشتری دادند که دوستان میتوانند آن را در صفحه فیسبوک پنج در پنج ملاحظه فرمایند٬ ما تنها به این اشاره کنیم که این طرح با توجه به ویژگیهای مختلفش از جمله ۱- اجرای نامتمرکز که توان سرکوب رو از گشت ارشاد و دیگر نیروهای رژیم میگیرد ۲- ایجاد همبستگی عملی میان بیشمار زنان و دخترانی که به حق آزادی پوشش معتقدند ۳- گامی در مسیر مبارزه و نافرمانی مدنی که گامی موثر برای کماثر و بیاثر کردن قوانین ضدبشری این نظام است میتواند نقش مهمی در گسترش مبارزات آزادیخواهانه مردم داشته باشد. مطمئنا این حرکت عملی و هماهنگ به مرور زمینهساز طرحهای بزرگتر بعدی خواهد شد. ما در صفحه تجربهها و راهکارهای مبارزه با گشت ارشاد آرزوی موفقیت برای طراحان و اجراکنندگان این طرح را داریم. در ادامه خاطرهای از اولین روز اجرای این طرح را میخوانیم:
اول قرار بود پنج نفری برویم. من و چهار دختر ناز کرمانی. ظهر سمیه زنگ زد که نمیتواند بیاید. نگار میخواست کتابی بخرد. روناک هوس بستنی کرد. بلع و لیس هنوز تمام نشده بود که به کتابفروشی رسیدیم. کتابفروش با چشمان نگران، قیف بستنی مرا دنبال میکرد. کتاب خریداری شد و بلوار را هم با قدمهای شوخ و شنگ دخترانه ترک کردیم. از جمهوری گذشتیم و سر از آزادی درآوردیم. ساعت پنج شد. چهار روسری سُر خوردند روی شانهها. پنج ثانیه حظ، پنج ثانیه سرخوشی. روسریها برگشتند که دوباره زندان موها شوند اما موهای بلند نگار خیال نداشتند از این مرخصی کوتاه به حبس بازگردند. پیچیدیم در کوچهای و به او در مرتب کردن روسریاش کمک کردیم.
گفتم:از تهران میآیم. مرا به این جا تبعید کردهاند... حبس ابد دارم... یکی اززندانیانی که در آنجا بود در چهره من دقیق شد و گفت: اِ... من شما را میشناسم.شما زندانی سیاسی هستید... آن یکی به صحبتش ادامه داد و گفت: شما با گلسرخینبودید؟
نامگلسرخی مثل اسم رمز بود؛ تا مطرح میشد فضا تغییر میکرد و آنها٬ که گویی خاطرهایخوش را با آه و افسوس به یاد آوردند نسبت به من رفتاری دیگر مییافتند. (خاطرهایاز عباس سماکار٬ همپروندهای خسرو گلسرخی از زندانیان عادی زندان آبادان٬ پیش ازانقلاب٬ کتاب من یک شورشی هستم٬ صفحه ۴۵۰)
دررابطه با امیدواری، من می خواستم یه مساله ای بگم که زمانی که منو از اطلاعاتبرگردوندند به زندان، همین سری ها، واقعن من خیلی امیدوار شدم. اینا منو فرستادنقسمت ممنوع الملاقات ها، موقعی که اونجا فرستادند فقط در حد پنج دقیقه یه نگاهیکردم و با اینا صحبت کردم که آقا جریان من این هست؛ به خاطر نامه هایی که از اینزندان و از شرایط زندان و از شرایط مملکت فرستادم من آزاد می شدم ولی منو آزادنکردند، برگردوندند زندان. واقعن اینو از ته دل میگم: آدم [اهل] ربا، [اهل] تجاوزبه عنف، قاچاقچی مواد مخدر، جاعل، سارق اینطور افرادی، اینا از من این حرف روگرفتند. می چرخه شهرداری، کارگری اتاق. همینطوری می چرخه. موقعی که به نوبت من میشد،اولن به هیچ عنوان نمیذاشتند که من دست به جارویی بزنم، ظرفی بشورم؛ اصلا و ابدا.این ها واقعن افتخار می کردن ها، افتخار می کردن که من یک ذره یه چیزی از سفره شونبردارم بخورم و با اینا شریک بشم و چقدر تعارف می کردن.
میدونستند که معلمید؟
اصلنمی دونستند که من معلم هستم که به جای خود؛ [وقتی] که می فهمیدن، می گفتن شما برایما دارید کار می کنید. اینجا بود که من فهمیدم که در این دو سال ها (از انتخابات ۸۸تا به امروز)،واقعنمملکت تغییر کرده؛ مردم بیرون از زندان تغییر کردند. یعنیمن اینجا فهمیدم که جای امیدواری هست که این مملکت به عقیده من به زودی- یعنی چونمن هم مرتب که توی زندان بودم و توی اطلاعات هفده روز بالاخره در جریان مسایلنبودم و باز برگشتم به اینجا اوضاع رو دیدم- داره تغییر می کنه(سخنان هاشم خواستار بعد از آزادی از زندان).
سال ۱۳۵۲دادگاه و دفاعیات خسرو گلسرخی تاثیری عمیق بر جامعه ما گذاشت که در خاطره عباسسماکار نیز مشهود است٬ بدینصورت که خسرو گلسرخی و زندانیانی مانند وی با زندگی ومبارزه خود توانستند شکاف میان مبارزین اجتماعی و سیاسی و مردم عادی را کم و کمترکنند. هرچند در همان سال ۱۳۵۲ محاکمه و اعدام خسرو گلسرخی واکنش عملی و مشهودی درجامعه برنیانگیخت٬ اما برای هر ناظر هوشیاری٬ خبر از تغییرات عمیق در احساسات وعواطف جامعه ایران میداد؛ تغییراتی که پنج سال بعد در صحنه زندگی روزمره و عملینیز خود را نشان داد.
امروزهروز نیز زندانیان سربلند و استواری چون نسرین ستوده، مجید توکلی، احمد زیدآبادیو بسیاری دیگر در حال شکستن فاصله به ظاهر پرنشدنی مبارزین اجتماعی، مدنی و سیاسیبا مردم عادی هستند. دیگر برایمان خیلی عادی شده که خبر و عکسی از مبارزی چوننسرین ستوده به سرعت در شبکههای مجازی و توسط افرادی با گرایشات و سبک زندگیبسیار متفاوت همخوان شود. محبوبیت این عزیزان، روز به روز، گسترش مییابد و جامعهتمایل بیشتری مییابد تا این مبارزان را بیشتر و بهتر بشناسد.
خاطرههاشم خواستار٬ معلم عضو کانون صنفی معلمان ایران و از نیروهای ملی-مذهبی، نیز بهخوبی پیوند عمیقی را که میان مبارزان صنفی و مدنی با مردم عادی و حتی مجرمین خطرناکدر حال برقرار شدن است٬ نشان میدهد!
روشناست که، به مرور، بخش هر چه بیشتری از مردم ایران متوجه میشوند که برای رسیدن بهزندگی بهتر٬ نه تلاشهای فردی و شخصی و خودمحورانه که کوششهای جمعی و اجتماعی وسیاسی لازم است. شاید این تغییرات هنوز آنچنان که باید و شاید در صحنه عمل وزندگی بروز نیافته باشد٬ اما میتوان و باید راههایی برای محکمتر کردن اینپیوندها و تبدیل آن به نیرویی اجتماعی یافت!
چیزیندارم که جهت زحماتی که برای آزادی و اندیشه دموکراسی خواهی من کشیده اید به شماهدیه کنم. اما، اشک هایی که در زندان ریختم، و خود می دانید که اشک ضعف نبوده،بلکه اشک عشق به آزادی و دموکراسی ایران بوده را به شما تقدیم می کنم تا پشت سرمسافری بریزید که از ایران تبعید و فراری شده است، و نام آن دموکراسی است که دراین یکصد و پنج سالی که از انقلاب مشروطیت می گذرد بسیار کم مهمان ما بوده است.
دستدر دست هم دهیم به مهر و با احزاب و مطبوعات و رسانه های آزاد و تمام اقوام وادیان و مذاهب و تشکل های صنفی و خلاصه تمام اینها به ایران قول دهیمکه، متحد در پناه دموکراسی، ایران را خواهیم ساخت.
امروزایران بیش از هر زمان دیگری نیاز به دموکراسی دارد. تنها دموکراسی، دموکراسی،دموکراسی، دموکراسی.
اندرینره میتراش ومیخراش تادم آخر دمی فارغ مباش
باتشکر
-چرا به شما میگن آقای دموکراسی؟
تونامه ها من [به این موضوع ] اشاره کردم. به این نتیجه رسیدم که این دموکراسی هستکه واقعن این ملت رو میشه [باش] نجات داد و همیشه از دموکراسی تعریف می کنم و قبولدارم که مملکت ایران با دموکراسی مسایلش حل خواهد شد؛ [مردم] به من لطف دارندیگه. حالا تو زندان بیشتر [این رو به من] می گفتن حتی اون کارکنان [زندان] میگفتن «آقای دموکراسی»، همینطور با خنده و اینا.
منیه چیز به شما بگم: سال ۸۳ موقعی که سه روز بازجویی پس میدادم میومدم خونه، خانوممزحمت می کشید منو می رسوند ولی برگشتن با تاکسی میومدم. تو تاکسی صحبت می کردم، یهروز، دیگه گفتن آقای خواستار جایی صحبت کردی. فهمیدم اینا مامور بودن تو تاکسی وبه اینا اطلاع دادن. خب اصولن روش من این هست که چه در تاکسی باشم چه در اتوبوسباشم چه در داخل زندان باشم، همین که حتی با یک نفر باشم بالفور از فرصت استفادهمی کنم؛ با سرباز، با اون پزشکش، با کارکنانش، با همه مساله دموکراسی رو مطرح میکنم که آقا ما تا شرایطمان، مملکتمان به دموکراسی نرسد امکان نداره که ما کشورتوسعه یافته داشته باشیم، در عین حال با مسالمت. ما طرفدار مسالمت هستیم. ماطرفدار جنگ نیستیم. جنگ طلب نیستیم و دعا می کنیم که، با منطق، این سران مملکت مابه عقل بیان و این مملکت، مثل کشور لهستان، مثل آفریقای جنوبی، به سمت دموکراسیبره، بدون درگیری.
دررابطه با امیدواری، من می خواستم یه مساله ای بگم که زمانی که منو از اطلاعاتبرگردوندند به زندان، همین سری ها، واقعن من خیلی امیدوار شدم. اینا منو فرستادنقسمت ممنوع الملاقات ها، موقعی که اونجا فرستادند فقط در حد پنج دقیقه یه نگاهیکردم و با اینا صحبت کردم که آقا جریان من این هست؛ به خاطر نامه هایی که از اینزندان و از شرایط زندان و از شرایط مملکت فرستادم من آزاد می شدم ولی منو آزادنکردند، برگردوندند زندان. واقعن اینو از ته دل میگم: آدم [اهل] ربا، [اهل] تجاوزبه عنف، قاچاقچی مواد مخدر، جاعل، سارق اینطور افرادی، اینا از من این حرف روگرفتند. می چرخه شهرداری، کارگری اتاق. همینطوری می چرخه. موقعی که به نوبت من میشد،اولن به هیچ عنوان نمیذاشتند که من دست به جارویی بزنم، ظرفی بشورم؛ اصلا و ابدا.این ها واقعن افتخار می کردن ها، افتخار می کردن که من یک ذره یه چیزی از سفره شونبردارم بخورم و با اینا شریک بشم و چقدر تعارف می کردن.
-می دونستند که معلمید؟
اصلنمی دونستند که من معلم هستم که به جای خود؛ [وقتی] که می فهمیدن، می گفتن شما برایما دارید کار می کنید. اینجا بود که من فهمیدم که در این دو سال ها، واقعن مملکتتغییر کرده؛ مردم بیرون از زندان تغییر کردند. یعنی من اینجا فهمیدم که جایامیدواری هست که این مملکت به عقیده من به زودی- یعنی چون من هم مرتب که توی زندانبودم و توی اطلاعات هفده روز بالاخره در جریان مسایل نبودم و باز برگشتم به اینجااوضاع رو دیدم- داره تغییر می کنه.
توضیح: عکس از تجمع چند وقت پیش زنان افغانی
در کابل گرفته شده است. در این تجمع زنان و مردان کابلی در حالیکه امنیت تجمعشان
توسط نیروهای انتظامی دولت افغانستان تامین شده بود٬ به خیابانآزاری مردان متعصب
و متحجر اعتراض کردند٬ همان اعتراضی که زنان ایران به خیابانآزاریهای نیروی
انتظامی و گشت ارشاد سرسپرده خامنهای و نظام دارند!
فعالین زنان که برای جلب توجه مردم به خشونت فراگیر علیه زنان در ایران، پنجم شهریور ۱۳۹۰، اقدام به پخش نوار بنفش بین زنان کردند
پنجمشهريور ماه ۱۳۹۰، تعدادي از فعالين جنبش زنان در راستاي آگاهي بخشي و جلب توجه مردم به پديده خشونت عليه زنان در حركتي نمادين به خيابانهاي شهر تهران آمدند. اينزنان كه ردي از خشونت بر چهره داشتند كارتهايي آويخته به نوار بنفش را، با تعريف وروايتي از خشونت، ميان مردم توزيع كردند. حركت مذكور در ادامه انتشار بيانيهتحليلي تعداي از فعالين حقوق زنان عليه خشونت فراگیرعله زنان انجام گرفته است.
بیشک یکی از مهمترین هدف های فعالین زنانی که در این حرکت مدنی خلاقانه شرکت کرده اند، رساندن این پیام به جامعه و به ویژه به زنان است که از بیان خشونتی که برشما رفته است در جامعه خجالت زده و شرمگین نباشید. ناهید میرحاج، یکی از فعالینیکه در این حرکت مدنی شرکت داشته است نوشته است: «...وقتی مي رفتم روبه روي مردم قرار ميگرفتم انگار مي فهميدند كه من خجالتي از ديده شدن ندارم...».
واکنشها چگونه بوده است
نگاهها همه بهت زده بود به صورت کبود من بود...
خانمینگاهی کرد و گفت انشالله دستش بشکنه من برات دعا می کنم اما برو طلاق بگیر...
زنها نگاه هايشان را از روي صورت دختر بر نمي داشتند گويي نمي خواستند باور كنند....
مرداندر منطقه سرسبیل خيلي بيشتر از [زنان از] ديدن چهره كبود دختر و قيافه غمگين ومتاثر مي شدند...
از خیابان گرگان تا بهار مردم خیلی بیتفاوت بودند ....
برگههای بنفش چه شدند
هیچکس برگه ها را رد نمی کرد. فقط به خانوم ها برگه دادم. همه در سکوت می گرفتندووقتی برگشتم هیچی روی زمین نبود. هیچ کس برگه را نیانداخته بود. احساس خوبی داشتمو فقط فکر می کردم که کاش برگه بيشتري داشتم (ناهید میرحاج).
با امضای بیانیه زیر اعتراض خود را به خشونت فراگیر علیه زنان در ایران اعلام کنید.
فروردین امسال بود که خبر رسید نسرین ستوده به اتهام «تظاهر به بیحجابی» از سوی بیدادگاه جمهوری اسلامی محکوم به پرداخت جریمه نقدی نیز شده است. این خبر نشان داد که این «جرم» نسرین ستوده آنچنان برای جمهوری اسلامی سنگین آمده که جدا از باقی اتهامات و مجازات شدید نسرین عزیز٬ نظام تصمیم گرفته بیدادگاه دیگر و مجازات دیگری برایش در نظر بگیرد.
اما زهی خیال باطل! برای نسرین ستوده عزیز که برای نفی حجاب اجباری جمهوری اسلامی و رسیدن به آزادی پوشش٬ مبارزه میکند٬ چه افتخاری بالاتر از اینکه در کنار میلیونها زن دیگر ایرانی قرار بگیرد که به خاطر نوع پوشششان از سوی گشت ارشاد حکومت مورد اذیت و آزار قرار میگیرند!
بدینترتیب جمهوری اسلامی که از دفاع جانانه نسرین ستوده از دهها موکلش خشمگین است٬ خود به دست خود و با حماقت خود کاری کرد که نسرین ستوده وکیل میلیونها زن و دختر ایرانی باشد که خواستهشان حق انتخاب پوشش است!
به امید لغو حجاب اجباری
و با آرزوی آزادی هرچهزودتر نسرین ستوده
و همچنین آزادی زنان ایرانی!
گروه ۲۳ خرداد که در پی اعتراضات جنبش سبز پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم شکل گرفته، سعی دارد با تکیه بر کار جمعی و در حد توان خود به پیشبرد و اعتلای مبارزات جنبش سبز کمک نماید.