گفتم:از تهران میآیم. مرا به این جا تبعید کردهاند... حبس ابد دارم... یکی اززندانیانی که در آنجا بود در چهره من دقیق شد و گفت: اِ... من شما را میشناسم.شما زندانی سیاسی هستید... آن یکی به صحبتش ادامه داد و گفت: شما با گلسرخینبودید؟
نامگلسرخی مثل اسم رمز بود؛ تا مطرح میشد فضا تغییر میکرد و آنها٬ که گویی خاطرهایخوش را با آه و افسوس به یاد آوردند نسبت به من رفتاری دیگر مییافتند. (خاطرهایاز عباس سماکار٬ همپروندهای خسرو گلسرخی از زندانیان عادی زندان آبادان٬ پیش ازانقلاب٬ کتاب من یک شورشی هستم٬ صفحه ۴۵۰)
دررابطه با امیدواری، من می خواستم یه مساله ای بگم که زمانی که منو از اطلاعاتبرگردوندند به زندان، همین سری ها، واقعن من خیلی امیدوار شدم. اینا منو فرستادنقسمت ممنوع الملاقات ها، موقعی که اونجا فرستادند فقط در حد پنج دقیقه یه نگاهیکردم و با اینا صحبت کردم که آقا جریان من این هست؛ به خاطر نامه هایی که از اینزندان و از شرایط زندان و از شرایط مملکت فرستادم من آزاد می شدم ولی منو آزادنکردند، برگردوندند زندان. واقعن اینو از ته دل میگم: آدم [اهل] ربا، [اهل] تجاوزبه عنف، قاچاقچی مواد مخدر، جاعل، سارق اینطور افرادی، اینا از من این حرف روگرفتند. می چرخه شهرداری، کارگری اتاق. همینطوری می چرخه. موقعی که به نوبت من میشد،اولن به هیچ عنوان نمیذاشتند که من دست به جارویی بزنم، ظرفی بشورم؛ اصلا و ابدا.این ها واقعن افتخار می کردن ها، افتخار می کردن که من یک ذره یه چیزی از سفره شونبردارم بخورم و با اینا شریک بشم و چقدر تعارف می کردن.
میدونستند که معلمید؟
اصلنمی دونستند که من معلم هستم که به جای خود؛ [وقتی] که می فهمیدن، می گفتن شما برایما دارید کار می کنید. اینجا بود که من فهمیدم که در این دو سال ها (از انتخابات ۸۸تا به امروز)، واقعنمملکت تغییر کرده؛ مردم بیرون از زندان تغییر کردند. یعنیمن اینجا فهمیدم که جای امیدواری هست که این مملکت به عقیده من به زودی- یعنی چونمن هم مرتب که توی زندان بودم و توی اطلاعات هفده روز بالاخره در جریان مسایلنبودم و باز برگشتم به اینجا اوضاع رو دیدم- داره تغییر می کنه(سخنان هاشم خواستار بعد از آزادی از زندان).
سال ۱۳۵۲دادگاه و دفاعیات خسرو گلسرخی تاثیری عمیق بر جامعه ما گذاشت که در خاطره عباسسماکار نیز مشهود است٬ بدینصورت که خسرو گلسرخی و زندانیانی مانند وی با زندگی ومبارزه خود توانستند شکاف میان مبارزین اجتماعی و سیاسی و مردم عادی را کم و کمترکنند. هرچند در همان سال ۱۳۵۲ محاکمه و اعدام خسرو گلسرخی واکنش عملی و مشهودی درجامعه برنیانگیخت٬ اما برای هر ناظر هوشیاری٬ خبر از تغییرات عمیق در احساسات وعواطف جامعه ایران میداد؛ تغییراتی که پنج سال بعد در صحنه زندگی روزمره و عملینیز خود را نشان داد.
امروزهروز نیز زندانیان سربلند و استواری چون نسرین ستوده، مجید توکلی، احمد زیدآبادیو بسیاری دیگر در حال شکستن فاصله به ظاهر پرنشدنی مبارزین اجتماعی، مدنی و سیاسیبا مردم عادی هستند. دیگر برایمان خیلی عادی شده که خبر و عکسی از مبارزی چوننسرین ستوده به سرعت در شبکههای مجازی و توسط افرادی با گرایشات و سبک زندگیبسیار متفاوت همخوان شود. محبوبیت این عزیزان، روز به روز، گسترش مییابد و جامعهتمایل بیشتری مییابد تا این مبارزان را بیشتر و بهتر بشناسد.
خاطرههاشم خواستار٬ معلم عضو کانون صنفی معلمان ایران و از نیروهای ملی-مذهبی، نیز بهخوبی پیوند عمیقی را که میان مبارزان صنفی و مدنی با مردم عادی و حتی مجرمین خطرناکدر حال برقرار شدن است٬ نشان میدهد!
روشناست که، به مرور، بخش هر چه بیشتری از مردم ایران متوجه میشوند که برای رسیدن بهزندگی بهتر٬ نه تلاشهای فردی و شخصی و خودمحورانه که کوششهای جمعی و اجتماعی وسیاسی لازم است. شاید این تغییرات هنوز آنچنان که باید و شاید در صحنه عمل وزندگی بروز نیافته باشد٬ اما میتوان و باید راههایی برای محکمتر کردن اینپیوندها و تبدیل آن به نیرویی اجتماعی یافت!
بهامید رسیدن آن روز بزرگ!
0 Comments
ارسال یک نظر