مقدمه: نویسنده خاطرهای که در ادامه خواهید خواند٬ یکی از سرباز وظیفههایی است که مدتی راننده ونهای گشت ارشاد بوده است. ماجرا٬ خرداد ۸۸ و کمی پیش از انتخابات ریاستجمهوری رخ داده است. درستی یا نادرستی نحوه برخورد دختری که در این ماجرا گرفتار گشت ارشاد شده٬ خود نیازمند بحث و گفتگوست٬ اما لازم و مفید دیدیم که این خاطره جالب در سطح وسیعتری پخش شود٬ شاید به بجثهای مفیدی درباره راهکارهای مبارزه با گشت ارشاد منجر شود.
صبح که هنوز خروس هم شروع نکرده به خوندن اومده منو صدا کرده که پاشو ، دو نفر از بچه های اداره اومدن ببر برسون خونشون ، ساعت چند ؟ ٣ صبح ! منم که خب مسئول گشت ارشاد بودم و عذرم موجه . گرچه دیگه بیخیال من شد ولی تا صبح دیگه پلک روی هم نذاشتم و این یعنی فاجعه ، مخصوصا که باید از صبح میرفتم گشت تا آخر شب ....
حسن نون تازه با خامه خریده بود که باز این قسمت از ماجرا بد نبود . ولی به خاطر این جریان ١۵ دقیقه دیر رسیدم یگان امداد که باز هم طبق معمول سرهنگ کلی بهم غر زد ، آخه ٣ تا مامور بنز و ٢ تا خانوم سیخ واستاده بودن تا من برم !
ماموریت امروزمون مترو بهارستان بود . تا طرف های ساعت ١٠ و نیم هیچ خبری نبود و همه جا در آرامش بود و منم توی بنز داشتم به این کلید ها و سوییچاش ور میرفتم که یهووو ....
ولم کنین کثافت ها ، ولم کن آشغال ! صدای فریاد یه دختر بود که جیغ میکشید و نعره میزد . مامورای خانوم سعی کردن آرومش کنند که نشد ، ملت جمع شدن دور ماشین و گروهبان همراه بنز هم رفت کمک مامورای خانوم تا دختره رو کنترلش کنه ، مردم رو متفرق کردم و پریدم بالا . درب هایس رو بستم و نشستم توش . برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم دیدم مامورمون داره سعی میکنه دختره رو آروم کنه که یهو یه چیزی گفت تلپ ! گروهبان که موفق نشده بود دستبند رو به دختره بزنه ، بیحرکت شد ، زانوهاش سست شدن و آروم آروم برگشت سمت من که با حیرت داشتم نگاش میردم . لپ هاشو باد کرده بود و اشک توی چشم هاش حلقه زده بود و رگ رگ شده بود ، دیگه نتونست طاقت بیاره ، دستشو گذاشت رو بیضه هاش و گفت : برووو کمال ، فقط برو !!
با سرعت نور میخواستیم بریم طرف اداره که نشد ! فولکس خرابه دستم بود و به زور ۶٠ تا راه میرفت . از اونطرف هم گروهبان با اینکه خجالت میکشید ولی پشت صندلی ماشین داشت بشین پاشو میرفت برا خودش تا بلکه یکمی دردش کمتر شه !
چراغ قرمز ، زرد ، خط ویژه ، خط غیر ویژه و هر چیز دیگه ای برای ما بی معنی شده بود ، بنزه از یه طرف آژیر میکشید ، دختره از یه طرف ، و گروهبانمون هم از یه طرف مینالید ... بالاخره رسیدیم به اداره و عمق فاجعه رو دیدم !
مامور خانوم هامون که کلا زخم و زیلی شده بودن . جای پنجه ی دخترک روی دستها و صورتشون به طور بدی مونده بود ، طوری که روی دست یکی از خانومها یه رد خون راه افتاده بود ، گروهبان مامورمون که داشت دور حیاط میدوید و آب یخ به صورتش میزد تا حالش بیاد جاش ! دختره هم که از بس نعره زده بود پای چشمهاش گود افتاده بود و دیگه خر خر میکرد و آدم رو میترسوند ! بردنش پایین و البته برای منم خوب شد چون دیگه صبح نرفتم گشت ! ...
برای هماندیشی درباره مبارزه کاراتر با گشت ارشاد به صفحه فیسبوک تجربهها و راهکارهای مبارزه با گشت ارشاد بپیوندید.
0 Comments
ارسال یک نظر