جلسه اول مطالعاتی کتاب ایران بین دو انقلاب صفحات ۵۱۵ تا ۵۲۴ با شرکت چند نفر از دوستان در بحث انجام شد. چکیده ای از موضوعات مورد بحث و همچنین گفتگوهای انجام شده در پایین آمده است.
لازم به توضیح است که جمعبندی و تیترگزاری موارد پایین از طرف گروه ۲۳ خرداد انجام شده است و گفتگوهای انجام شده لزومن در چارچوب تیترهای زیر نبوده است.
شخصیت مصدق و ملی شدن نفت: تاثیر مبارزه ملی گرایانه مصدق در قرارجدید شاه با کنسرسیوم نفتی که با سود ۵۰-۵۰ نوشته شده بود مورد تاکید قرار گرفت. این نظر مطرح شد که با اینکه بر اثر کودتای ۲۸ مرداد ملی شدن نفت به سرانجام نرسید، قرارداد جدیدی که شاه با کنسرسیوم نفتی بست سود بیشتری را به طرف ایرانی می داد.
در مورد شخصیت مصدق این بحث مطرح شد که با آنکه از طرف دهقانان حمایت خاصی از او نمی شده است، با این حال او حامی افزایش دستمزد دهقانان بوده است. به عبارت دیگر او حاضر بوده است برای بهتر شدن زندگی دهقانان با طبقه قدرتمند زمینداران و سلطنتطلبان درگیر شود.
با این حال، عده ای معتقدند مصدق در مبارزه ملی کردن نقت شکست خورد زیراکه با زیاد بالا بردن سطح مطالبات عملن باعث عدم به واقعیت پیوستن آن مطالبات شد. در اینجا نکته منفی دیگری هم در مورد شخصیت مصدق مورد بحث قرار گرفت؛ منش مصدق و در واقع طرفداران جبهه ملی در برخورد با حزب توده غیر دموکراتیک بوده است زیراکه جبههی ملی (از نظر دوستان) همیشه جای حزب توده رو در بهترین حالت پشت درهای مجلس میدید.
گرایش های بازار در دهه سی: در مورد نقش یا ساختار بازار به این مطلب اشاره شد که در دهه سی بازار به دو گرایش حامی مصدق و حامی سلطنت تقسیم می شد و اصولن در این دوره گرایش بنیادگرا در بازار قوی نبوده است؛ توجیهی برای عدم همراهی اکثریت بازار با جریان نواب صفوی و همین طور بی تحرکی خمینی در دهه سی.
اصلاحات ارزی و عواقب آن در رویداد انقلاب ۵۷: قسمت عمده گفتگو، پیرامون ماهیت عوامل موثر در شکلگیری انقلاب ۵۷ بود. از اصلاحات ارزی که به شیوه درست انجام نشده بود به عنوانی عاملی برای پیدایش حاشیه نشین های شهری یا همان «لمپن پرولتاریا» نام برده شد. حاشیه نشین های شهری که از داشتن حداقل استاندارهای زندگی بی بهره بودند و دارای کار ثابتی هم نبودند، در جریان انقلاب ۵۷ مشغولیت دائمی پیدا کردند و دارای هویت شدند[۱]. اینان بعدتر همان کفنپوشان و راهپیمایان ابدی بودن که از چند ماه پیش از انقلاب ماهیت سرکوبگر خود را در راهپیماییها با تحمیل شعارهایشان و حمله به بیحجابها نشان دادند. انقلاب بدون پشتوانهی نظری روشنفکران پیروز شد و اساسا ایدهاش نیز طرح نمیشد. در برابر، بدون لشکر حاشیه نشین های بالقوه فاشیست هم امکان پیروزی آن، دست کم، در کوتاه مدت وجود نداشت.
قسمتی از خاطرات غلام حسین ساعدی در همین زمینه را می خوانیم که درآن، حقیقت همراهی لمپنها با بخشی از روحانیت در غصب دستاوردهای مدنی مردم و روشنفکران ایران در انقلاب ۵۷ ثبت شده است. ساعدی در کتاب «ساعدی به زبان ساعدی» نوشته است: «یک روز من از جلوی دانشگاه میآمدم. بعد از انقلاب بود. یکی گفت: وایسا ببینم. برگشتم دیدم یک لات، یک زنجیر هم دستش بود. گفت: روشنفکر. آنکه مرا نمیشناخت. من اصلاً تاریکفکرم یا روشنفکرم به او مربوط نیست. لامپی هم توی کلهام نبود. گفت: عینکی روشنفکر وایسا ببینم. من هم ایستادم. گفت: ببینم اون چیه زیر بغلت؟ گفتم: کتاب. گفت: بینداز دور. گفتم: برای چی؟ گفت: انقلاب را ما کردیم. شماها میخواهید بیائید سر کار؟ گفتم: ما کاری نداریم. کدام کار؟ گفت: من زمان انقلاب شیشهی پنجاه تا بانک را شکستم. تو چند تا را شکستی؟ دیدم اگر بگویم من نشکستم یا اگر مثلاً چهل و نه تا بگویم، مرا میزند. گفتم: من پنجاه و یک تا. گفت: پس برو و مرا نزد.»
ساعدی به نکتهی مهمی اشاره میکند. او میگوید: «آن موقع انقلابی بودن به معنای بیفکر بودن بود. یعنی تو اگر میخواستی یک مسأله را آنالیز کنی، باز کنی، رگ و ریشهاش را پیدا کنی، اصلاً انقلابی نبودی. انقلابی کسی است که مشت دارد، میتواند کتک بزند، انقلابی کسی است که حتماً روی سرش چادر بکشد، انقلابی کسی است که دقیقاً با جوی که پیش آمده هماهنگ باشد.»
جلسه دوم مطالعاتی کتاب ایران بین دو انقلاب بعد از دو هفته مطالعه و شرکت عده ای از دوستان در گفتگو به زودی به پایان می رسد. چکیده ای از گفتگوی نوبت دوم نیز به زودی منتشر خواهد شد.
برای آشنایی با جلسه های مطالعاتی کتاب ایران بین دو انقلاب اینجا را ببینید. همچنین کتاب ایران بین دو انقلاب را از اینجا دانلود کنید.
برای شرکت در جلسه های مطالعاتی کتاب ایران بین انقلاب می توانید با آدرس 23khordaad@gmail.com تماس بگیرید.
گروه ۲۳ خرداد
[۱]حسین نوش آذر می نویسد: برندگان واقعی انقلاب همین لمپنها بودند؛ همین حاشیهنشینها که ملاک انقلابی بودن را در تعداد شکستن شیشههای بانکها تصور میکردند؛ و از طریق شکلگیری همین لمپنها در دههی انقلاب است که میتوان پدیدهی لباسشخصیها در ایران را توضیح داد. البته این پدیدهی تازهای نیست و پیش از انقلاب هم چماقبهدستها بودند که به هر بهانهای تظاهرات مردمی را سرکوب میکردند. در سالهای انقلاب در لایهی لمپنها هم نوعی جابچایی اتفاق افتاد و شاید اصلاً یکی از دلایل سقوط شاه که کمتر به آن پرداختهاند، این باشد که لمپنهای طرفدار او به آب و نانی رسیده بودند و از جلد لمپنی خودشان بیرون آمده بودند و این اواخر زیاد از حد فربه شده بودند و دیگر حاضر نبودند بهراحتی چاقو بکشند. یکی از دستاوردهای انقلاب سازمان دادن به همین لمپنها بود. انقلاب کاری کرد که این لایه اگر هم متمول میشود، متمدن نشود و همیشه دست به کارد ضامندار و چوب و چماق بماند.
0 Comments
ارسال یک نظر