مضمون بیانیه اخیر کانون صنفی معلمان: پیش به سوی آموزش و پرورشی دموکراتیک٬ غیرطبقاتی٬ سکولار٬ علمی و غیر‌ایدئولوژیک

تگها ، |۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه
همه ما به عنوان دانش‌آموز تجربه‌ای طولانی‌مدت از حضور در کلاسهای درس داریم و کمتر یا بیشتر به مشکلات اساسی و بنیادین نظام آموزشی حاکم آگاه هستیم٬ اما شاید کمتر این امکان را داشته‌ایم که از نگاه معلمان نیز به قضیه نگاه کنیم. بیانیه اخیر کانون صنفی معلمان ایران چنین فرصتی را در اختیار ما قرار داده است. مطمئنا همکاری بیشتر دانش‌آموزان و معلمان می‌تواند یکی از ستونهای  اصلی استبداد و سرکوب را به لرزه درآورده و خود پایه‌گذار نظامی دموکراتیک و مدرن شود.
تجمع باشکوه هزاران معلم در مقابل مجلس (اسفند ۸۵)
کانون صنفی معلمان ایران متشکل از بیش از ۴۰ کانون صنفی معلمان در شهرهای مختلف و با بیش از ده سال حضور متداوم در صحنه فعالیتهای مدنی و با سازماندهی معلمان در حرکات باشکوهی مانند اعتصاب سراسر کشوری (سال ۸۲) و همچنین چند تجمع عظیم و چندده هزار نفره در مقابل مجلس (اسفند سال )۸۵ به مناسبت روز جهانی معلم (۵ اکتبر٬ ۱۳ مهرماه)٬ روزی که توسط نظام حاکم مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته٬ بیانیه‌ای منتشر کرده است. در ادامه چکیده‌ای از این بیانیه را خواهید دید.
محورهای انتقاد کانون صنفی معلمان از نظام حاکم بر آموزش و پرورش: (لازم به توضیح است که انتخاب عنوان‌ها توسط گروه ۲۳ خرداد صورت گرفته است):
۱ـ طبقاتی و پولی شدن آموزش و پرورش:  به عنوان معلم متاسفيم از اينكه در سامانه اي آموزشي فعاليت مي كنيم كه رشد و شكوفايي همه جانبه ي انسان را به فراموشي سپرده است و فرصت هاي آموزشي نه براساس برابري انسان ها كه بر مبناي موقعيت و طبقه اقتصادي و اجتماعي در اختيارشان قرار مي گيرد.
۲- آموزش ایدئولوژیک و حضور معلمان پرورشی: متاسفيم كه در يك نظام آموزشي متمركز٬ كتاب هايي را تدريس مي كنيم كه سال به سال القائات ايدئولوژيك و سياسي جناحي خاص ،در آن‌ها رخنه بيشتري مي‌يابد و ذهن كودكان ما را با تفكر علمي و انتقادي بيگانه مي سازد ... مدت هاست با پافشاري بر پديده‌اي به نام مربي تربيتي و به تازگي، حضور روحانيون در مدرسه، به نظر مي‌رسد معلمان را فقط براي ارائه‌ي آموزش‌هاي تخصصي مي‌خواهند.
۳- بی‌توجهی به تنوع قومی و زبانی و فرهنگی: كتاب هايي كه يكي از زيبايي هاي جامعه ايراني يعني تنوع فرهنگي،قومي،زباني و ... در آن ها ديده نمي شود
۴- نگاه مردسالارانه حاکم بر کتابهای درسی: كتاب هايي كه به نقش موثر زنان در جامعه كنوني ايران بي اعتنا مي ماند و يا كم ترين اهميت را به آن مي دهد.
۵- سرکوب نهادهای صنفی و معلمان معترض: سركوب نهادهاي صنفي منتقد و بازداشت معلمان معترض چاره ي دردهاي آموزش و پرورش نيست، سهل است حضور معلمان دلسوزي همچون رسول بداقي ، هاشم خواستارو... در زندان در روزي كه به نام معلمان جهان نام گذاري شده است٬ برجان و روان فرهنگيان اندوهي گران، همراه با حسي از نارضايتي و ناامنی شغلی برجای می گذارد.
معلم اعدامی٬ -فرزاد کمانگر٬ عضو کانون صنفی معلمان ایران٬ شاخه کردستان
۶-بی‌توجی به معلمان و محوریت مدیران عمدتا سیاسی: آموزش و پرورشي كه نقش محوري معلم را ناديده مي گيرد و با نگاهي بخشنامه اي و يك سويه معلمان را در پايين ترين سطح هرمي قرار مي دهد كه در راس و سطوح مياني آن مديران عموما سياسي،پياپي در حال رفت و آمدند.
۷- فقدان ارتباط آموزش و پرورش با زندگی اجتماعی و شغلی: ارتباط سازنده اجتماعي،اقتصادي و فرهنگي خود با جامعه را از دست داده و نظام آموزشي ما نقش موثر و از پيش انديشيده اي در آموزش مهارت هاي زندگي،چگونگي مقابله با آسيب هاي اجتماعي،آموزش حقوق شهروندي و سياسي به جوانان كشور ندارد. فارغ التحصيل آن،نه تنها مهارت هاي اجتماعي لازم را ندارد بلكه آمادگي براي ورود به بازار كار را نيز كسب نمي نمايد.
۸- ساختار سنتی آموزش و پرورش و بی‌توجهی به دستاوردهای مدرن:‌  با كاركردهاي نوين آموزش و پرورش جهاني مانند آموزش محيط زيست،حقوق شهروندي و مردم سالاري و استفاده از فن آوري هاي نوين اطلاعات و ارتباطات در آموزش نيز بيگانه است.
۹- عوام‌فریبی‌های رایج: بديهي است انجام كارهاي عامه پسند مانند تغيير نام مقاطع تحصيلي، افطاري دادن وتكريم هاي كلامي تكراري از معلمان،مشكلات آموزش و پرورشي را كه دانش آموزان، معلمان و به عبارتي بخش‌هاي گسترده اي از جامعه از آن ناراضي‌اند٬ حل نخواهد نمود.
در پایان کانون صنفی معلمان پیشنهادات خود را در چهار بخش ارائه کرده است. همانگونه که مشخص است٬ محور اصلی این پیشنهادات دموکراتیزه و سکولاریزه کردن آموزش و پرورش است :
۱- طرح مديريت انتخابي مدرسه و مناطق آموزش و پرورش: براساس اين طرح مدير مدرسه با راي معلمان انتخاب مي شود. بنا بر اين بود كه طرح،گسترش يافته تا انتخابي شدن مسئولان مناطق نيز پيش برود.
۲- تقويت جامعه مدني و تشكل ها: ... مشاركت معلمان در توليد طرح ها و برنامه هاي تربيتي و اصلاحي،توليد محتوا،تصميم گيري ها در سطح مدرسه،مناطق و كشور از طريق تشكل ها و انجمن هاي علمي و حرفه اي. بدون شک وجود جامعه ي مدني نيرومند،مبناي افزايش جايگاه فرهنگيان است.
۳- تقويت شوراي معلمان و اعطای ضمانت اجرایی به مصوبات آن: در حال حاضر شوراي معلمان مدارس به شكل كاملا نمايشي در هر سال تحصيلي حدود سه يا چهار جلسه برگزار کرده و فاقد هرگونه كارآيي است. مشكل اساسي اين شورا،نداشتن جايگاه در ساختار مديريتي و نبود ضمانت اجرایی برای اعمال تصمیمات و نظرات احتمالی معلمان مدرسه می باشد. پيشنهاد مي شود در چارچوب قوانين موجود،مصوبات اين شورا جنبه اجرايي يافته و افزون براين، با گسترش و تقويت شوراهاي معلمان در سطح مناطق،استان ها و كشور،اين نهاد مهم آموزش جايگاه واقعي خود را بيابد.
۴- مقابله با تضعيف نقش پرورشي معلمان: بي ترديد هر معلمي داراي دو نقش آموزشي و پرورشي است و مستقيم و غير مستقيم بر شكل گيري انديشه و شخصيت دانش آموز تاثير مي گذارد. مدت هاست با پا فشاري بر پديده اي به نام مربي تربيتي و به تازگي، حضور روحانيون در مدرسه، به نظر مي رسد معلمان را فقط براي ارائه ي آموزش هاي تخصصي مي‌خواهند.
نسل آینده چه تجربه ای از آموزش و پروش خواهد داشت؟
(ستایش و شکیبا٬ فرزندان معلم زندانی٬ رسول بداقی)
لینکهای مفید:
بیانیه ۲۹ ام شورای هماهنگی تشکلهای صنفی معلمان (فروردین ۱۳۸۶ و پس از سرکوب شدید تجمع ۲۳ اسفند معلمان در مقابل مجلس شورای اسلامی)
ادامه مطلب

گزارشی کوتاه از زندگی یک مبارز : مجید توکلی

تگها |۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

از همان روزهای آغازین انقلاب، نظام تازه مستقر شده جمهوری اسلامی با حملات مختلف به دانشگاه و دانشگاهیان نشان داد که برایش تحمل نهاد مدرن و متکی بر علم و دانش روز دانشگاه دشوار است، حملاتی که ابتدا با کلام و با صحبتهایی چون «ما هر چه میکٍشیم از دانشگاه است» آیت‌الله خمینی شروع و با هجوم مغول‌وار به دانشگاههای سراسر کشور و قتل عام دانشجویان و بستن دانشگاهها برای چند سال و اخراجهای وسیع اساتید و دانشجویان در طرح موسوم به انقلاب فرهنگی ادامه یافت. اما تلاشهای این چنینی نتوانست و نمی‌تواند بین دانشگاه به عنوانی نهادی مدرن و مبتنی بر علم با نظام عقب‌مانده جمهوری اسلامی آشتی و هماهنگی به وجود آورد و ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و با حمله مزدوران رژیم به کوی دانشگاه دور جدیدی از درگیریهای حاد میان دانشگاه و نظام حاکم آغاز شد. اخراج‌ها و دستگیری‌ها و احکام زندان وسیع در راه بود. مجید توکلی را از این حیث می توان یک نمونه به شمار آورد. ورودش به دانشگاه آغازگر زندان و شکنجه های طولانی مدت برایش شد تا آنجایی که او را لقب «شرف جنبش دانشجویی» دادند.



مجید توکلی به همراه مادرش
زندگی‌نامه: ‌مجید توکلی در سال ۱۳۶۵ در شیراز به دنیا آمد. در سال ۱۳۸۳ در رشته کشتیرانی وارد دانشگاه امیر کبیر شد. دورانی که برای او آغاز بازداشت و شکنجه های طولانی مدت شد. اولین بار پس از اعتراضات شدید به حضورمحمود احمدی نژاد در دانشگاه امیرکبیر دستگیر و مدت ۱۵ ماه را در کنار چند دانشجوی دیگر در زندان بسر برد، اتهام او و هشت دانشجوی دیگر دانشگاه امیر کبیر به گفته مقامات دانشگاه،توهین به مقامات جمهوری اسلامی ایران و مقدسات دینی در نشريات دانشجويی اعلام شده بود. دست استبداد برای توجیه اقدامات خود سعی بر آن کرد که توهین به مقدسات دینی را به این دانشجویان نسبت دهد.این در حالی بود که مدیران مسوول این نشریات بلافاصله انتشار این نشریات را تکذیب و آن را جعلی خواندند. انجمن اسلامی این دانشگاه در بیانیه های مختلف این اتهام را رد و آن را هدفمند دانست:
"انتظامات دانشگاه تا روز قبل دوشنبه ۱۰ ارديبهشت از پخش آزادانه «خبرنامه انجمن اسلامی» که به اعتقاد آن ها نشريه ای غيرقانونی است به شدت جلوگيری می کردند. اما روز دوشنبه ۱۰ ارديبهشت، يعنی همان روزی که قرار است نشريات جعلی در دانشگاه پخش شود، نه تنها هيچ گونه ممانعتی از پخش اين نشريه در صحن دانشگاه نمی نمايند که هنگام ورود خبرنامه انجمن اسلامی به دانشگاه، مامورين پر تعداد انتظامات در مقابل درب وليعصر دانشگاه هيچ گونه ممانعتی از ورود اين خبرنامه که يک نفر از دانشجويان آن را وارد دانشگاه کرده و به مامورين نيز می گويد که بسته ای که در دست دارد خبرنامه انجمن اسلامی است نمی نماید. جاعلين از اين که در آن روز چه نشرياتی قرار است از سوی دانشجويان منتشر شود اطلاع نداشتند. لذا منتظر می شوند تا تمام نشرياتی که قرار است در آن روز منتشر شوند، در دانشگاه پخش شوند تا مثلا از يک نشريه خاص دو شماره مختلف در آن روز منتشر نشود. لذا احتمال جعل نشرياتی که در آن روز به صورت معمول منتشر و پخش شد نيز می رود که اين نشريات در جريان توزيع نشريات موهن توزيع نشدند"[1]

این پرونده سازی باعث دستگیری هشت دانشجوی دانشگاه امیرکبیر شد که سه تن از آنان به مدت هشتاد روز با خانواده های خود ملاقات نداشتتند، امکان اختیار وکیل نیز به آنان داده نشد و در بند ۲۰۹ زندان اوین تحت بازجویی وزارت اطلاعات قرار داشتند. روز سه شنبه، دوم مردادماه ۱۳۸۶ نامه سرگشاده ای به عنوان رنج نامه خانواده های مجید توکلی، احمد قصابان و احسان منصوری خطاب به هاشمی شاهرودی رییس قوه قضاییه وقت ایران منتشر شد، خانواده های این سه دانشجو خطاب به شاهرودی گفتند که این اطلاعات را از پنج دانشجوی هم بند این سه نفر که به تازگی آزاد شده اند و پس از دو جلسه ملاقات با فرزندان خود کسب کرده اند: بازجویی های ۲۴ ساعته توسط تیم ۷ نفره و بازجویی های گاه و بیگاه شامل نیمه شب، نگهداری در سلول های با اندازه کوچک که امکان دراز کردن پا و راه رفتن در آن وجود ندارد، ارائه اخبار نادرست درباره خانواده، تهدید به ضرب و جرح اعضای خانواده و نزدیکان، پخش صداهای آزار دهنده در سلول در زمان استراحت، فرستادن دانشجویان به سلول افراد خطرناک، بخشی از آزارهایی است که این خانواده ها در نامه خود ذکر کرده بودند: «کلمه به کلمه آنچه شنیده ایم،همچون تیری بر قلب ما نشسته است. مگر یک جوان ۲۲ ساله توان تحمل چه میزان شکنجه وفشار را دارد» مجید توکلی در این دوران در اعتراض به رفتارهای غیرانسانی دست به اعتصاب غذا زد .برادرش پس از 21 روز اعتصاب غذا گفت: خبرجديدی از او نداريم . اين هفته هم پدرم به دليل ملاقات هفته گذشته با برادرم حال مساعدی نداشت و نتوانست با او ملاقات کند. تنها برادرم با خانه تماس تلفنی کوتاهی گرفت و به قدری حالش بد بود که نمی توانست صحبت کند، فقط گفت که هنوز زنده است و به زور دو سه کلمه حرف زد.[2]

دادگاه انقلاب اسلامی مجيد توکلی را به سه سال حبس، احمد قصابان را به دو سال و نيم و احسان منصوری را به دو سال حبس محکوم کرده و با قيد «تعزيری»، اجرای اين احکام را اجباری کرد.با آغاز سال تحصیلی دانشگاه ها در حالیکه تنها یک هفته از حکم دادگاه می گذشت دانشجویان در دانشگاههای مختلف تهران با شرکت در تریبون آزاد دانشجویی با نام «ستاره ها در اوین» نسبت به صدور احکام سنگین صادره علیه سه دانشجوی بازداشتی امیر کبیر به شدت اعتراض کردند.مجید توکلی سرانجام بعد از ۱۵ ماه بازداشت موقت, تبرئه و اوایل پاییز ۱۳۸۷ آزاد شد.

آشکار بود که این روح مبارز نمی تواند آرام بماند.در حالیکه چند ماهی بیشتر از آزادی اش نگذشته بود برای بار دوم و این بار در مراسم سالگرد مهندس بازرگان به همراه حسین ترکاشوند، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر، کوروش دانشیار و اسماعیل سلمان‌پور به همراه چند فعال سیاسی ديگر بازداشت شد. اتهامات این بار شاید خنده دارتر از قبل بود: اخلال در نظم عمومی. اتهامی کاملا خلاف آنچه که روی داده بود.ستاد برگزاری مراسم یادبود بازرگان در ۱۷ بهمن‌ماه در اطلاعیه‌ای ذکر کرد: مراجعان به حسينيه ارشاد كه از تصميم مقامات انتظامي در جلوگيری از برپايي مراسم اطلاعی نداشتند با برخورد خشن و گاه همراه با ضرب و شتم مأموران رسمی و لباس‌شخصی‌های حاضر در محدوده حسينيه ارشاد روبه‌رو شدند. مجيد توکلی بلافاصله بعد از بازداشت مدت ۲۵ روز را در اعتراض به بازداشت غيرقانونی و حبس خود در سلول انفرادی تنها به دليل حضور در مراسم سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان در اعتصاب غذا به سر برد. این بار پس از گذراندن ۱۱۵ روز در سلول‌های انفرادی دو بند ۲۰۹ و ۲۴۰ زندان اوین نهم خرداد ماه ۱۳۸۸ با قرار وثيقه آزاد شد.

مجید توکلی پس از آزادی از زندان نیز برای ادامه تحصیل به بندر عباس «تبعید» شد. آزادی اش همراه بود با انتخابات ریاست جمهموری و شروع جنبش سبز. در روز دانشجو, یعنی ۱۶ آذر ۱۳۸۸ که همراه بود با اعتراضات گسترده به تقلب در نتایج انتخابات، مجید توکلی که از مهرماه در بندرعباس سکنی گزیده بود بنا به دعوتی که برای سخنرانی داشت به تهران آمد و در نطقی آتشین در دانشگاه امیر کبیر، مقامات بالای جمهوری اسلامی را مورد انتقاد شدید قرار داد: امروز روزی است که آمدیم در کنار هم جمع بشویم و علیه استبداد بایستیم و تمام فریادمان را بر سر استبداد بزنیم. [3]
پایان مراسم این روز همراه بود با آغاز فصل جدید زندگی وی در زندان، دست استبداد که شکنجه و سلول انفرادی را در دفعات قبل امتحان کرده بود راهی دیگر برگزید: تحقیر و تخریب شخصیت. این چنین بود که همان شب عکسی از مجید توکلی با لباس زنانه بیرون آمد که در خبر گزاریهای حکومتی ادعا می شد او را در حین فرار این چنین دستگیر کرده اند. ولی مشهود بود که شخصی با ریش های نتراشیده حتی در لباس زنانه هم شباهتی به زنان ندارد. حکومت اینگونه با رفتاری ناشیانه سعی در تحقیر توکلی می نمود اما فردای آن روز سایت های اینترنتی شاهد آماج عکس های مردانی بود که روسری بر سر کرده و با انتشار عکس خود در کنار مجید ایستادند و از وی حمایت کردند. این چنین بود که بار دیگر تیر حکومت به سنگ خورد، مجید نتنها تحقیر نشد بلکه هرچه بیشتر در نزد مردم عزیز شد و این جمله در دهان ها می چرخید: «مجید توکلی تحقیر نشد بلکه تکثیر شد

دو روز بعد انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیر کبیر، در بیانیه ای چنین گفت:" تمامی دانشجویان دربند استبداد، افتخار جنبش دانشجویی هستند چه با لباس زنانه چه با لباس مردانه. اعتراض های گسترده دانشجویان در سراسر کشور در روز ۱۶ آذر، آنچنان مستبدین را گیج کرده است که جز لباس‌ مبدل بر تن مجید توکلی کردن و عکس انداختن از او در تربیون های دولتی راهی ندیدند. کسانیکه مجید توکلی را در روز ۱۶ آذر در مقابل دانشگاه تهران با ضرب و شتم، به صورت وحشیانه بازداشت کردند و سپس برای تضعیف روحیه دانشجویان، مقنعه و چادر بر سرش کرده و عکس گرفته‌اند، همان کسانی هستند که در سال ۸۵ با جعل نشریات دانشجویی دانشگاه امیرکبیر، تلاش کردند دانشجویان را سرکوب کنند."

مجید توکلی ۱۳ دی ماه در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به صورت غیر علنی و بدون حضور وکیل و خانواده اش محاکمه شد. اتهام مجید توکلی «فعالیت تبلیغی علیه نظام به نفع گروه‌های مخالف دولت »، « توهین به رهبری »، « توهین به رئیس جمهور» و « اجتماع به قصد اقدام علیه امنیت ملی » عنوان شد.دادگاه او را به هشت سال و شش ماه حبس، ۵ سال محروميت از فعاليت سياسی و ۵ سال ممنوعيت ازخروج از کشور محکوم نمود. مجید توکلی در نامه ای خطاب به قاضی پرونده به دفاع از خود پرداخت: نمی‌توان فصل‌الخطاب بودن به این معنا که دیگر پس از آن سخنی نباشد و هرچه گفته شد، فقط پاسخ چشم آید، را پذیرفت و دیکتاتوری را نه. که خود کلمه فصل الخطاب معنایی از دیکتاتوری است و اساساً نمی‌شود کسی اوامر را دیکته و دیگران تقریر نمایند و گفت دیکتاتوری نیست که در واقع پذیرش امر دیکتاتوری در ساختار فعلی محقق است و نمی‌توان ذکر کلامی را ناپسند دانست و وصف حالش را نه.[4]
اردیبهشت ۱۳۸۹ پس از گذراندن ۱۲۵ روز انفرادی، به بند عمومی منتقل شد.یک ماه بعد مادر مجید خبر داد که پسرش در اعتراض به انتقال مجددش به اوین دست به اعتصاب غذای خشک زده و نه آب میخورد و نه غذا. علی توکلی درباره وضعیت برادرش این چنین گفت: دچار خونریزی شدید معده شده و قادر به تکلم هم نیست چون اعتصاب خشک کرده است.

مادرِ مجيد توكلى نيز همراه با پسرش و ديگر زندانيان سياسى اوين اعتصاب غذا كرد: به خاطر مجيد اعتصاب غذا كرده ام. ديگر كارى از دستم بر نمى آيد كه انجام بدهم. من يك مادرم، مى خواهم با فرزندم همدردى كنم، چون او اعتصاب غذا كرده من هم مى خواهم با او اعتصاب غذا كنم.
مهدی کروبی، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد درتماس تلفنی با مادر مجید توکلی فعال دانشجویی زندانی، با خانواده او ابراز همدردی کردند و از او و مادرش خواستند به اعتصاب غذای خود پایان دهند. پس از این درخواست مادر مجید به اعتصاب خود پایان داد. مجید به همراه ۱۵ نفر از زندانیان سیاسی اوین که بیش از دو هفته در اعتصاب غذا بودند طی پیامی از داخل زندان اعلام کردند. به احترام درخواست «شخصیت‌های جنبش» به اعتصاب خود پایان داده‌اند. بعد از پایان اعتصاب مجید را به زندان رجایی شهر منتقل کردند. باید دید که دست استبداد پس از بکار بردن انواع روش ها چه راه دیگری را برای سرکوب مجید و جنبش دانشجویی ایران بکار می گیرد.

آنچه که نمود دارد این است که تمام روش ها غیر اخلاقی و شکنجه و سرکوب در طی این سالها نتیجه ای نداشته و جنبش دانشجویی فریاد بر حق خود را رساتر از قبل به گوش همگان میرساند. بهتر آن است که حال و هوای این روزها و آینده را از زبان مجید توکلی در نامه اش به مناسبت سالگرد ۱۸ تیر بخوانیم : برخلاف خواست دشمنان دانشگاه، نه تنها دانشگاه ساکت نماند که حتی اوین رنگ دانشگاه گرفت و جوانه های پر شور جوان آن سازنده های امید و شور برای جنبش دانشجویی شدند و موتور پیش برنده جنبش سبز در دوران افزایش سرکوب و ارعاب گردیدند و هزینه ها و سختی ها معیار پشتوانه پیروزی دانشجویان گردید. جنبش دانشجویی امروز راه گذشته خود را با سرعت بیشتری می پیماید آگاهی بخش است و با شجاعت به پیش می رود جامعه اش را میشناسد و روشنفکرانش را درمیابد پشتوانه روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و مدنی است نفی خشونت روا داری را به فرهنگ جامعه پیوند زده است این روزها رهبران سبز را تنها نمیگذارد و فرصت ها را غنیمت میشمارد یازدهمین ۱۸ تیرمان را سپری میکنیم و اینک تنها نیستیم در بی شماریمان رنگ سبز را برگزیده ایم و راه سبزمان سراسر امید است و با امید گام بر میداریم. آگاهی پشتوانه ای است که شجاعت و صداقت را با ما همراه کرده است و روح انسانی نفی خشونت را به ارمغان آورده و تثبیت ارزش ها نوید آینده ای سراسر آرامش و پیشرفت داده است.[5]

هرچند نظام حاکم سعی کرده با در بند کردن این جوان دلیر روحش را دربند بکشد، اما تلاششان تا به امروز بیهوده بود و مجید با اعتراضات مکررش به بی‌عدالتی‌های درون زندان و همچنین با نوشته‌ها و تحلیلهایی که در مناسبتهای مختلف از شرایط سیاسی روز کرده و سعی کرده با راهکارهایی متناسب با شرایط به جنبشی که خود مجید از چهره‌های شاخص آن است یاری کند، تا مبارزه سخت با دیکتاتوری حاکم را بهتر و پرتوانتر ادامه دهیم.

منابع :
ادامه مطلب

منصور اسانلو و سندیکای کارگران شرکت واحد: گزارشی از شش سال مبارزه

تگها ، |۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه
منصور اسانلو متولد ۴ اسفند ۱۳۳۸ در تهران، ۵۱ ساله رهبر سندیکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه (شرکت واحداست که در پی مبارزات کارگری و برای احیای حقوق کارگران بارها توسط دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی ایران تحت بازجویی قرار گرفته و از تیرماه سال ۱۳۸۶ به اتهام اقدام علیه امنیت داخلی و تبلیغ علیه نظام به پنج سال حبس محکوم شد، مدتی قبل یکسال دیگر نیز به دوره حبسش اضافه شد و همچنان در زندان به سر میبرد.[۱]
منصور اسانلو
سابقه فعالیتهای اجتماعی:سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه براي احقاق حقوق كارگران بعد از وقفه اي طولاني در سال ۱۳۸۴ با تلاش ها و پيگيري هاي مستمر در حالی احيا شد و با بي اعتنايي مسئولان مواجه گرديد که طي ۱۵ سال فعاليت شوراهاي اسلامي كار به عنوان نمايندگان صنفي در مناطق ده‌گانه شركت واحد٬ هيچ يك از خواسته‌‏هاي كارگران برآورده نشده بود. ناتوانی شورای اسلامی کار در تحقق خواسته‌های کارگران شرکت واحد٬ اسانلو و یارانش را بر آن داشت تا با گفتگوهای تک به تک و همچنین برقراری جلساتی هفتگی و عمومی٬ کارگران دیگر را نسبت به ضرروت تشکیل سندیکایی متعلق به خود کارگران و مستقل از حکومت متقاعد کنند٬ تا جایی که کارگران شرکت واحد با تشکیل مجمعی عمومی ۶۰۰۰ امضاء در حمایت از تشکیل سندیکا و انحلال شورای اسلامی کار جمع کردند.
منصور اسانلو و ابراهیم مددی
شورای اسلامی کار به رهبری علیرضا محجوب که موقعیت و قدرت خود را در خطر می‌دید و برایش نظر و منافع خود کارگران اهمیتی نداشت، نمی‌توانست نسبت به این تلاشها بی‌تفاوت بماند. خود محجوب با توسل به قوانین ضدکارگری موجود اعتراف می‌کند که برایش نظر ۱۷هزار کارگر شرکت واحد اهمیتی ندارد :‌ «اينها اگر ۱۷ هزار امضا هم جمع بکنند تا زمانی که شورا امتياز دارد (طبق انتخابات برگزار شده پيشين) کاری از پيش نمی‌رود. مجمع کارگران يا به مجمع عمومی انتخابات شورا در آينده می آيند يا نمی آيند؛ [اگر] نيامدند، انجمن صنفی تشکيل می شود.» بدین‌ترتیب اولین حمله جدی به سندیکا از سوی شورای اسلامی کار رقم خورد.
۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۴ شورای اسلامی کار به رهبری افرادی چون حسن صادقی (دبیر شورای اسلامی کار)٬ علی‌اکبر عیوضی و حاج چگینی به دفتر انجمن صنفی کارگران خباز در محله حسن‌آباد که محل تشکیل جلسات هفتگی کارگران شرکت واحد بود٬ حمله کردند و با شکستن در و ضرب و شتم کارگران سندیکایی نفرتشان از سندیکای مستقل را به نمایش عمومی گذاشتند. اوباشان گلوی اسانلو را میگیرند و زبانش را با تیغ موکت‌بری می‌برند تا به اعتراف خود محجوب به همه کارگران این پیام را برسانند: «"" ٤ نفرآدم با عنوان غيرقانونی قطعا هرکجا که باشند ما برخورد می کنيم، ازاين به بعد برخورد می کنيم بنويسيد ازاين به بعد خود خانه کارگر رسما برخورد می کند. " محجوب به همین حد بسنده نمی کند واعلام می دارد:" اگر می خواهند درايران زندگی کنند بايد ازاين کلمه سنديکا استفاده نکنند، ما نمی گذاريم" هنگامی که خبرنگاری از محجوب که ظاهراً قرار است نماینده کارگران باشد میپرسد: «(کارگران سندیکایی حاضر در انجمن صنفی خبازان در ۱۹ اردیبهشت) کلی از مدارک و پولشان را مدعی هستند به سرقت برده اند٬ چه پاسخی داريد؟» محجوب با بی‌شرمی فقر کارگران سندیکایی را -فقری که حاصل خیانت امثال محجوب و حاکمیت مورد تاییدش بوده٬ اینگونه به مسخره می‌گیرد: «اينها پول دارند که پولشان گم شود؟». با این اوصاف طبیعی است که کراوات زدن اسانلو نیز از نظر محجوب مدرک جرم باشد و به خبرنگار بگوید: « عکس با کروات (اسانلو) را برايتان بفرستيم؟»
اما تمام این اوباشگری و تهدیدهای شورای اسلامی کار نتوانست در مقابل قدرت و همدلی کارگران شرکت واحد کاری از پیش ببرد و سندیکا با قدرت به راه خودش ادامه داد. و اینبار قوه قضاییه و نیروهای انتظامی و امنیتی نظام مجبور بودند خود مستقیماْ وارد عمل شوند.
قدم بعدی دستگیری ۱۰ تن از اعضای هیئت مدیره منتخب کارگران و از جمله اسانلو بود. در اعتراض به این مسئله٬ در تاریخ دوم دی ماه ۱۳۸۴ عده کثیری از کارگران در محدوده کوچه خیام - میدان حسن آباد دست به تجمع اعتراضی زدند که علی‌رغم تلاش نیروی انتظامی برای پراکنده کردن تجمع به اعتراض خود ادامه دادند و در نهایت این حرکت با قرار اعتصاب در روز چهارم دی ماه پایان یافت. در پی این تجمع اعتراضی و به ویژه اعلام اعتصاب در پایان روز سوم دی ماه کلیه دستگیر شدگان به غیر از منصور اسانلو آزاد گردیدند، اما عدم آزادی اسانلو و کسب مطالبات عقب افتاده که از مطالبات بر حق کارگران بود سبب شد که سندیکا شرکت واحد طرح اعتصاب را در روز مقرر عملی کند.
اعتصاب و تحصن در تمام طول روز یکشنبه چهارم دی ماه با مرکزیت منطقه ۶ ادامه یافت و بازتاب گسترده ای در تهران داشت و علارقم تلاش رژیم برای کم اثر کردن آثار اعتصاب با استفاده از سایر وسایل حمل و نقل، تهدید و ضرب و شتم کارگران و بازداشت عده ای از آنان، نقل انتقال مسافران در تهران در این روز با مشکلات فراوان مواجه شد و صفهای طولانی در ایستگاههای اتوبوس ایجاد شد و بالاخره در ساعت ۱۲ شب شهردار تهران (قالیباف) در جمع اعتصاب کنندگان حاضر گردید و قول داد دستگيرشدگان هرچه زودتر آزاد شوند و به مشکلات کارگران رسيدگی و با نمايندگان سنديکايی مذاکره شود، اما متاسفانه قالیباف به وعده های خود جامه عمل نپوشاند .
در تاریخ ۱۱ دی ماه همان سال افرادی که آزاد شده بودند٬ به جرم اغتشاش و اختلال در نظم عمومی محاکمه شدند. رانندگان شرکت واحد تهران و حومه در روز ۱۷ دی به نشانه اعتراض به عدم آزادی همکارانشان و برآورده شدن خواسته هایشان با چراغ روشن در طول روز حرکت کردند و بر روی بسیاری از اتوبوسهای تهران نوشته شده بود «اسانلو بيگناه آزاد بايد گردد، سنديکای مستقل احيا بايد گردد.» همچنين بسياری از رانندگان شرکت واحد در آن روز عکس اسانلو همراه با شعارهای در  حمايت از وی را بر روی اتوبوسها نصب کرده بودند به دنبال این حرکت نیروی انتظامی عده دیگری از فعالین سندیکا را دستگیر نمود. هیئت مدیره سندیکا در پی برآورده نشدن خواسته هایشان و عدم آزادی اسانلو بار دیگر روز هشتم بهمن ماه را برای اعتصاب مجدد اعلام نمودند. در پی انتشار این خبر در روز ۶ بهمن چندین تن از اعضای هیئت مدیره از جمله ابراهیم مددی نایب رئیس هیئت مدیره سندیکا بازداشت شدند، اما این بازداشتها سبب نشد که سندیکا از خواسته های بر حق خود بگذرد و همچنان بر اعتصاب در روز موعود اصرار کرد٬ اما در روز ۸ بهمن ماموران رژیم در اقدامی عجیب صبح زود به خانه عده‌ای از کارگران وارد شده و ضمن تخریب وسایل منزل و ضرب و شتم آنها را دستگیر و سپس در محل تجمع کارگران٬ نیروهای امنیتی به صورت وحشیانه کارگران را مورد ضرب و شتم قرار داده و صدها نفر را دستگیر نمودند، دامنه دستگیریها حتی به خانواده کارگران نیز رسید و عده ای از همسران و فرزندان رانندگان سندیکایی نیز بازداشت شدند. همچنین با توسل به زور و ضرب و شتم برخی رانندگان را وادار کردند که به سر کار بازگردند؛ سایر اتوبوسها را هم با نیروهای بسیج و سپاه به کار انداختند تا از این طریق روحیه کارگران را در هم شکنند.
دستاوردهای مبارزه سندیکا و رانندگان شرکت واحد: هرچند تا به امروز تنها بخش کوچکی از مطالبات رانندگان شرکت واحد و سندیکا متحقق شده، اما نباید از اهمیت بالای همین دستاوردها که حاصل فعالیت جمعی و سندیکایی بوده غافل شد. از جمله این دست آوردها میتوان به مواردی همچون
۱- اضافه شدن حقوق تا ۵۰۰۰ تومان در روز
۲- دادن شیر روزانه بعد ازسی سال به راننده
۳- افزایش حق ناهار از ۳۰ در روز به ۱۵۰۰ تومان
۴- حذف بلیط از مسئولیت راننده که در بی آر تی اجرا میشود
۵- پرداخت بن سالانه به مبلغ ۵۰۰۰۰۰تومان
۶-تحت پوشش قرار گرفتن شرکت واحد توسط شهرداری تهران
۷-پرداخت لباس کامل کار برای رانندگان
۸-پرداخت وامهایی که مشکلی از کارگر را جبران کند، اشاره نمود[۲] و این درحالی بود که همانطور که در بالا اشاره کردیم طي ۱۵سال فعاليت شوراهاي اسلامي كار به عنوان نمايندگان صنفي در مناطق ده‌گانه شركت واحد هيچ يك از خواسته‌‏هاي كارگران برآورده نشده بود.
زندان: اسانلو ابتدا در دی ۱۳۸۴ (۲۰۰۶) و در پی اعتراضات کارگری دستگیر و به مدت ۸ ماه بازداشت شد. در مدت این ۸ ماه چیزی حدود ۳ ماه آن را در انفرادی سپری کرد. وی در مرداد ۱۳۸۵ با قید وثیقه سنگین آزاد شد ولی بعد از آزادی تا ماه‌ها بعد تحت کنترل قرار داشت تا اینکه مجدداً در ۲۸ آبان ۱۳۸۵ در خیابان و در حالی که با ابراهیم مددی نایب رئیس هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد به ادارهٔ کار می‌رفتند تا به وضعیت کارگران اخراجی رسیدگی کنند مورد ضرب و شتم قرار گرفت و ربوده شد، و بعدا اعلام شد که اسانلو در زندان اوین به سر می‌برد. اسانلو یک‌ماه بعد از این تاریخ مجدداً با قید کفالت آزاد شد.
اجلاس سالیانه ITF در لندن
پس از این اتفاقات اسانلو دیگر چهره‌ای شناخته شده در سطح ایران و جهان و در مجامع کارگری بود و فشارهای وارده بر او و سندیکای تحت رهبری او اعتراض گسترده‌ای را در سطح ایران و جهان در بر داشت و بر همین اساس سندیکای اتوبوسرانی شرکت واحد به عضویت رسمی و دائمی اتحادیه بین‌الملل کارگران حمل و نقل ITF و تحت حمایت سازمان جهانی کار ILO قرار گرفت و در پی این عضویت از آقای اسانلو به عنوان نماینده سندیکای اتوبوسرانی ایران برای شرکت در اجلاس سالیانه ITF (اتحادیه بین‌الملل کارگران حمل و نقل) که در لندن و در تابستان سال ۱۳۸۶ برگزار شد دعوت به عمل آمد. آقای اسانلو در این اجلاس شرکت و ضمن ابراز نقطه نظرهای سازنده در ارتباط با وضعیت کارگران اتوبوسرانی ایران و وضعیت معیشتی آنان، مسائلی را پیرامون حل مشکلات کارگران ایران بیان کرد. دو هفته پس از بازگشت از اجلاس لندن، ماموران امنیتی جمهوری اسلامی ایران برای بار سوم او را در خیابان و در حالی که به منزل خود باز می‌گشت مورد ضرب و شتم قرار داده و ربودند تا فصل دیگری از زندگی او در زندان آغاز گردد.
فشار به خانواده اسانلو: در طول مدتی که اسانلو در زندان به سر میبرد فشار بر روی خانوده وی ادامه داشت تا از این طریق مقاومت وی را در هم شکنند،در آذر ۱۳۸۸ در اقدامی عجیب، در حالی که اسانلو دومین سال زندان خود را می‌گذراند به حکم «دیوان عدالت اداری» از کار اخراج شد و از تمام حقوق و مزایای ۲۷ سال کارگری خود برای همیشه محروم شد تا فشار مالی نیز بر خانواده وی وارد آید.[۳]
اسانلو به همراه مادر و همسرش
اما فشار به خانواده تنها به مسائل مالی منتهی نمیشود در تیر ماه ۱۳۸۹ زویا صمدی عروس جوان اسانلو توسط افراد ناشناس در متروی کرج ربوده میشود و پس از ضرب شتم و شکنجه پنج ساعت بعد حوالی ساعت ده شب زیر پل سید خندان رها میشود. متاسفانه بر اثر ضرب و شتم عروس اسانلو فرزندش را سقط کرد،[۴]گفتنیست که زویا صمدی هیچ فعالیت سیاسی نداشته و تنها یک بار آن هم در شب نامزدی اسانلو را دیده است وی پس از ورود به خانواده بارها به صورت تلفنی و غیرتلفنی مورد تهدید قرار گرفته بود. [۵] همسر اسانلو میگوید که افرادی که عروسش را مورد ضرب و شتم قرار داده اند، از وی خواسته بودند که تعهد بدهد اگر اسانلو آزاد شد، نبايد ايران بماند و نبايد کاری انجام بدهد. [۶] شایان ذکر است که مسئولان امنیتی بارها اسانلو را تشویق به مهاجرت از وطنش کرده بودند و چنین فرصتی برای اسانلو در عمل هم در سفرش به انگلستان به دعوت اتحادیه بین‌الملل کارگران حمل و نقل پیش آمده بود، اما اسانلو با توجه به تعهدش به سندیکا و دیگر کارگران همواره چنین پیشنهاداتی را رد کرده است.
وضعیت فعلی اسانلو در زندان: اسانلو هم اکنون در زندان رجایی شهر به سر میبرد،وی دارای ناراحتی قلبی و کلیوی است، هم‌چنین از ناحیه چشم نیز دچار عارضه است که تا کنون چندین بار مجبور به جراحی چشمان خود شده است. ناراحتی چشم او به خاطر ضرباتی است که ماموران وزارت اطلاعات بر او وارده کرده‌اند. وی در طول دوره‌ی زندان بارها با وخامت حال جسمی روبه‌رو شده است، نیاز مبرم و جدی به درمان پزشکی در خارج از زندان به تایید پزشکی قانونی و پزشکان زندان نیز رسیده است. حتی پزشکی قانونی به خاطر وضعیت جسمی وی تا کنون دو بار به «عدم تحمل کیفر» او رای داده است، اما هم‌چنان اصرار وجود دارد که او در زندان بماند. سوم شهریور ماه سال گذشته اسانلو در اقدامی خلاف قانون به زندان رجایی‌شهر کرج منتقل شد تا کینه‌ها و عداوت‌های دستگاه امنیتی و قضایی به طور کامل در مقابله با او روشن شود.[۳] گزارشهای رسیده حاکی از آن است که اسانلو در زندان رجائی شهر چندین بار با کارد مورد حمله یکی از زندانیها قرار گرفته است .
پروانه اسانلو همسر او می‌گوید: «در بندی که آقای اسانلو هست، زندانیانی هستند که داروهای زیاد مصرف می‌کنند، اختلالات روانی دارند، از نظر روحی وضعیت مناسبی ندارند، قاتلانی هستند که به جرم قتل در زندان هستند و روحیه‌ی پرخاش‌گری دارند و به بقیه زندانی‌ها پرخاش می کنند » وی می افزاید «ما به شدت نگران سلامت جانی منصور اسانلو هستیم» . مسئولین زندان قول داده بودند که دو زندانی شرور را به بند دیگر زندان منتقل کنندکه با انتقال آنها وضعیت بند را بهتر کنند. اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. جرم منصور اسانلو سیاسی است و به همین سبب باید در زندان اوین محبوس شود ، لیکن برای فشار آوردن بر او ، رژیم وی را در میان تبهکاران زندانی کرده تا مقاومت او را بشکند . [۷] اسانلو به خاطر بیماری‌هایش، به خاطر شکنجه‌ها و ضرب‌ و شتم‌های شدیدی که متحمل شد، به خاطر تحمل ماه‌ها سلول انفرادی و فشارهای روحی بر خود و خانواده‌اش در وضعیت دشواری در زندان به سر می‌برد.
اتهام جدید اسانلو: در خرداد ۱۳۸۹ زمانی که اسانلو چهارمین سال محکومیتش را در زندان میگذراند با اتهامی جدید تحت عنوان "ارتباط با گروه های معاند نظام" تحت بازجویی در سلول انفرادی سپاه و تحت فشارهای شدید روحی قرار میگیرد . اسانلو اتهام ذکر شده را نپذیرفت و اعلام کرد که اتهام جدید کاملا بی اساس است [۸].
منابع:
ادامه مطلب