اعتماد به نفس بالا٬ حفظ خونسردی و مقاومت پیگیرانه٬ رمز غلبه بر گشت ارشاد

تگها ، ، |۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه
مقدمه: «حجاب اجباری» و تلاش سرکوبگران برای اعمال پوششی خاص به شهروندان و به ویژه زنان و دختران قدمتی همپای عمر «جمهوری اسلامی» دارد. در طی این سی سال٬ رژیم در تلاش برای فرار از بدنامی و یافتن توجیهات بی‌معنای جدیدی برای رفتارهای سرکوبگرانه‌اش٬ بارها نام ابزار تحمیل پوشش را تغییر داده: گشت جند‌الله٬ گشت ارشاد٬ گشت امنیت اخلاقی و … اما با هر نام و عنوانی٬ شهروندان با یکی از بارزترین و بدوی‌ترین انواع سرکوب و نقض حقوق شهروندی مواجه بوده و هستند. به همین جهت مبارزه با چنین تحمیلی و به طور خاص گشت‌های ارشاد٬ وظیفه همه آزادی خواهان بوده و خواهد بود.
ما در یکسال گذشته به دفعات از لزوم این مبارزه و نیز شیوه های انجام آن صحبت کردهایم که با واکنش خوبی نیز مواجه شده است٬ اما شاید بهترین بازخوردی که در این مدت گرفته‌ایم٬ خاطره‌‌ای بود که یکی از دوستان در برخوردش با گشت ارشاد برای‌مان نقل کرد. به جهت اینکه نقل تجربه ایشان به نظرمان بسیار مفید آمد٬ تصمیم گرفتیم در مطلبی مجزا آن را منتشر کنیم[1].
همانطور که در ادامه خواهید خواند٬ خواهیم دید که این دوست‌مان چگونه با حفظ خونسردی و ممانعت از ورود به «بازی خشونت کلامی» با نیروهای سرکوبگر‌، آنها را درمانده و آشفته می‌سازد و سرانجام بدون درگیری خاصی از چنگال متجاوزین به حقوق اولیه مردم می‌گریزد!
******************

نیلوفر: من بنا به تجربه شخصی ای که در برخورد با این نیروها داشتم، می تونم با اطمینان بگم که مهمترین ترفند نیروهای گشت ارشاد اینه که در برخوردهاشون به شکل اغراق آمیزی اونقدر قربانی رو تحقیر و تحریک کنن تا نهایتا قربانی خودش رو ببازه و به حدی از برانگیختگی برسه که دیگه کنترلی روی اعصابش و کنشهاش و گفته هاش نداشته باشه، و به این ترتیب راه باز بشه برای اعمال خشونت بیشتر و بعضا برخوردهای جسمانی.
اما، مهمترین چیزی که این نیروها رو فلج میکنه و به دام میندازه، اینه که قربانی وارد بازی ای که اونها میخوان نشه و در برخورد باهاشون خونسردی خودش رو حفظ کنه و در عین حال محکم باشه و مودب. شاید باورش سخت باشه و به نظر غیرواقعی بیاد، ولی در اینصورت این نیروها واقعا درمونده میشن و تا مرز جنون پیش میرن، به دلیل اینکه این رفتار براشون کاملا غیر منتظره و ناآشناست و اونها بلد نیستن تحت این شرایط چه برخوردی باید داشته باشن. به قول معروف وقتی با یه خوک کشتی میگیری، خوک لذت میبره و تو غرق در کثافت میشی.
خاطره من
حدود دو سال و نیم پیش که رفته بودم تهران و اوج بگیر بگیر بود، یکبار گرفتار اینها [گشت ارشاد] شدم و البته بدون درگیری و بدون دخالت مردمی و بدون اینکه حتی کارت شناسایی نشونشون بدم، موفق شدم از چنگالشون رها بشم!
ماجرا اینطور شروع شد که من داشتم با مانتوی جلوباز و قالب بدن و شلوار جین نسبتا کوتاه (چون مدل لبه هاش تا خورده بود) و بوت (البته اسپرت و بدون پاشنه) بی خیال توی خیابون راه میفتم و با موبایل صحبت میکردم که یه دفعه دیدم یه خانمی از این گشتی ها داره بهم میگه "لطفا تشریف بیارید اینجا". اولین کاری که کردم این بود که بلند بلند به دوستم گفتم من الان باید مکالمه رو قطع کنم، چون یک خانمی از گشت ارشاد کارم داره و بعدم تاکید کردم که من الان فلان جا هستم و ازش خواستم که بعد از چند دقیقه دوباره باهام تماس بگیره و بعدش هم مودبانه رفتم سمت خانمه و بهش گفتم بفرمایید!
خانمه پرخاشگرانه گفت این چه وضعیه، فکر کردی اینجا کجاست که جلوی مانتوت اینقدر بازه. من یه نگاهی به مانتوم انداختم و باز هم مودبانه و بی خیال گفتم اگر شما سنجاق قفلی داشته باشید همینجا درستش میکنم. خانمه از رو رفت و گفت پس بیا توی ماشین تا بهت بدم. از دوستام شنیده بودم که سوار ماشین شدن همانا و وزرا هم همانا. بازم مودبانه و بیخیال گفتم اگر لطف کنید سنجاق بدید همینجا درستش میکنم. خانمه یه دفعه مهربون شد و با لحن بچه خرکنی گفت آخه یه فرم تعهدی هم هست که باید امضاش کنی. گفتم اگر مرحمت کنید فرم رو هم همراه سنجاق بیارید همینجا امضاش میکنم.
خانمه دوباره سگ شد و گفت کارت شناسایی. دست کردم توی کیفم و الکی یه کم گشتم و گفتم متاسفانه همراهم نیست. داد زد که پس یالا برو توی ماشین. بدون ترس گفتم ببخشید ولی اگر مشکل مانتوی من هست، یه سنجاق قفلی بهم بدید درستش میکنم. یارو حوصله نداشت با من بحث کنه. شروع کرد داد و بیدا که حالا که کارت شناسایی نداری نمیشه و بپر بالای ماشین و داد و بیدادش که تموم شد دوباره با همون لحن خونسرد و بیخیال قبلی گفتم ببخشید ولی من نسبت به ماشین پلیس فوبیا دارم(قیافه اش دیدنی بود! شرط میدونم نمیدونست فوبیا یعنی چی!!!) و بدون حضور مادرم حتی نمیتونم به ماشین پلیس نزدیک بشم، چه برسه به اینکه سوارش بشم! خانمه چشماش گرد شد و لالمونی گرفت. همکارش اومد جلو گفت ببین خانم! شما پوششت ایراد داره و کارت شناسایی هم همرات نیست و باید ببریمت مرکز! پس برو سوار شو! بیخیال گفتم باشه مساله ای نیست. خونه ما همین نزدیکیاس. من با مادرم تماس میگیرم که شناسنامه من و خودش رو برداره بیاره و تا مادرم بیاد هم همینجا می ایستم و شما من رو در مشایعت مادرم هر کجا که دلتون خواست ببرید. بعدشم بلافاصله آخرین شماره روی گوشیم رو گرفتم و در آرامش به دوستم گفتم من هنوز فلان جا هستم و لطفا به مامانم زنگ بزن و بگو شناسنامه هامون رو برداره و خودش رو سریعا برسونه اینجا! خانمه رسما قاط زد! یه دفعه بیمقدمه شروع کرد داد و بیداد که جنده خانم! برداشتی این مدلی لباس پوشیدی که مردا نیگات کنن؟! عقده داری جلب توجه کنی! کثافت! تو یه آشغالی! تو مثل دستمال کلنکس میمونی واسه مردا!!! و من خونسرد و محکم صبر کردم اینقدر فحش داد تا دهنش کف کرد و از نفس وایستاد. در همین اثنا کلی تماشاگر پیدا کرده بودیم.
وقتی از نفس افتاد و فحشاش تموم شد با همون لحن بیخیال و مودب قبلی گفتم خانم محترم! من هم جای خواهر کوچکتر شما! من که حرف بدی نزدم بهتون، شما اگر خواهر خودتون هم الان جای من ایستاده بود، اینقدر رکیک باهاش صحبت میکردید؟! قیافه یارو واقعا دیدنی بود! جیغ میکشید که مگه فکر کردی خواهر من مثل تو هرزه اس؟! مگه فکر کردی خواهر من مثل تو جنده اس؟! نه اینکه فکر کنی ما حزب الهی هستیم ها! اصلا خواهر من هم چادری نیست، شبیه من هم نیست وخیلی هم خوشگله! ولی مثل تو اینطوری جلف لباس نمیپوشه!!! حالا هر دو تا خانما کم اوورده بودن و فلج شده بودن. سردسته شون که یه درجه دار ریشو از اون آدمهای عوضی و شاهد ماجرا بود وقتی دید اینطور شده اومد سمت ما و به خانمه اشاره کرد که بره عقب! وایستاد جلوم و چشم دوخت توی صورتم و گفت خواهر من...! قبل از اینکه ادامه بده همونطور آروم توی چشماش نیگاه کردم و دستم رو بالا اووردم و گفتم "خیلی ببخشید! ولی من خواهر شما نیستم! شما یک مرد نامحرم هستید و من راحت نیستم که اینطور چهره به چهره شما قرار گرفتم! لطف کنید هر حرفی که دارید به همین خانما بگید به من منتقل کنن! ضمنا من نه سر و صدا کردم و نه توهین ولی همکارتون رکیکترین حرفها رو بهم زده. در اینکه باید با شما بیام هم هیچ حرفی ندارم، با مادرم هم تماس گرفتم که شناسنامه هامون رو برداره بیاره اینجا و مادرم که اومد هر کجا خواستید آزادید من رو در مشایعت مادرم ببرید" و بعدش هم دستهام رو زدم به سینه و روم رو هم برگردوندم. یارو ریشوهه سرش رو انداخت پایین رفت سمت خانما که مثل اسفند روی آتیش بالا و پایین میپردین. یه سربازی این وسط مامور شده بود هی به مردم تماشاچی میگفت سد معبر نکنید هرچند کسی گوشش بدهکار نبود و از جاش جم نمیخورد و جمعیت هم همینطور اضافه میشد که کم نمیشد. چند دقیقه که گذشت سربازه رو صدا کرد یه چیزی درگوشش گفت و خانما رو برد اونطرف ماشین و شروع کردن به جر و بحث. سربازه اومد طرفم و بهم گفت خانم برو! یعنی خودمم باورم نمیشد! مات مونده بودم. گفتم ولی من زنگ زدم و مادرم توی راهه! آمرانه و بلند و با عصبانیت گفت خانم بهت میگم برررو!!! و من از بین مردم راه باز کردم و رفتم.
البته بماند که از درون چقدر لرزیدم و زمانی که خانمه بهم فحش میداد چقدر به خودم فشار اووردم که نزنم توی دهنش و بعدش که از تیررسشون دور شدم چقدر عصبی هقه زدم و اشک ریختم و بماند که دوستم در این فاصله با مادرم تماس گرفته بود و مادر بیچاره من و همه دوستام توی این فاصله نصفه عمر شده بودن، اما خب ته دلم احساس پیروزی میکردم از اینکه وارد بازی نشدم باهاشون و از اینکه تونسته بودم بدون داد و بیداد و دخالت شخص ثالث خودم رو رها کنم و همونطوری هم که گفتم این پیروزی رو مرهون آرامش و استحکام و کنترل اعصابم در اون لحظات میدونم و مطمینم اگر برخوردم شکل دیگه بود ماجرا اینطوری تموم نمیشد.
پشت صحنه
سخت تر و مهمتر از قورت دادن ترس، اینه که بتونی بطور موازی توی اون لحظات خشمت رو در برابر لحن تحقیر آمیز و توهین هایی که بهت میکنن کنترل کنی! من صد در صد مطمینم که به اینها آموزش میدن طوری با قربانی برخورد کنن که قربانی تا مرز جنون عصبی بشه، تا بعدش بتونن علیه قربانی به خشونت فیزیکی متوسل بشن و به قول موتور هزار یه زهره چشمی هم از تماشاچی ها گرفته باشن و مانوری داده باشن.
شخصا زمانی که خانمه بهم فحشهای رکیک میداد دوست داشتم چنان بکوبم توی دهنش که دندوناش خورد بشه بریزه توی شکمش (و این خشم اونقدر عمیق بوده که بعد از اینهمه مدت هنوز هم میتونم احساسش کنم) و حتی فیزیک خود خانمه هم در اون لحظات حالت آماده باش داشت و اینکه بعد از اونهمه فحش خوردن بازم محکم و بیخیال بایستم و مودبانه حرفمو بزنم واقعا خیلی دشوار بود برام و خیلی فشار اوورد بهم.
در اون لحظات غیر منتظره من نمیتونستم درک کنم که دلیل اون رفتارها چیه، چون واقعا نه در برابر ایرادی که ازم گرفته بودن از خودم دفاعی کرده بودم و نه باهاشون وارد درگیری کلامی شده بودم، اما ناخودآگاه احساس میکردم که اونها تعمدا قصد دارن من رو به هر نحوی که شده بترسونن و تحریک کنن و چیزی که داره عصبی تر و عصبی ترشون میکنه اینه که من نمیترسم و عصبانی نمیشم و یا بهتر بگم ترسم و عصبانیتم رو بروز نمیدم و فقط همین احساس درونی ناخودآگاه نسبت به منشا احتمالی رفتارهای اونها بود که باعث شد در برابر اینکه بترسم یا عکس العمل تنش زایی نشون بدم، شدیدا مقاومت کنم، که البته نهایتا مشخص شد تصمیم عاقلانه ای بوده.
******************
شما هم اگر تجربه و خاطره ای از برخورد با گشت ارشاد دارید٬ می توانید در صفحه فیسبوک تجربه ها و راهکارهای مبارزه با گشت ارشاد آن را برای استفاده عموم ثبت کنید!
به امید محو کامل گشت ارشاد!


[1] متاسفانه و هرچند تلاش کردیم از دوست خوبی که خاطره بالا را برای ما نوشته بود اجازه انتشار خاطره را بگیریم ولی موفق نشدیم. 
ادامه مطلب

چرا باید علیه برنامه اتمی جمهوری اسلامی افشاگری و مبارزه کرد؟

تگها ، |۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه
نوشته پیش رو چکیده‌ی همراه با حاشیه نویسی و همچنین باز نشری از مقاله های محمدرضا نیکفر در مورد خطرات برنامه اتمی جمهوری اسلامی است که کوشیده ایم آنها را با توجه به اعتراضات و تصمیمات جهانی که بعد از نگارششان توسط نیکفر گرفته شده بود بار دیگر به یاد جامعه آزادی خواه بیاوریم.
مقدمه: بعد از حادثه اتمی نیروگاه فوکوشیما در اسفند ۱۳۸۹ بر اثر زلزله و سونامی ناشی از آن، سلسله اعتراض های جدیی در کشورهای عمده-دموکراتیک جهان نسبت به پدیده اتمی شدن شکل گرفت که جای خرسندی بسیار دارد. برای نمونه در روز ۱۲ مارس ۲۰۱۱، یعنی در روزی که پیاپی خبرهای نگران‌کننده‌ای از فوکوشیما می‌رسید، ۶۰ هزار نفر از مخالفان نیروگاه‌های اتمی در آلمان دست به تظاهرات زدند. آنان زنجیره‌ی انسانی‌ای به طول ۴۵ کیلومتر تشکیل دادند و در نهایت آلمان که از عمده ترین تولیدکننده صنایع انرژی هسته ای در جهان به شمار می رود٬ تصمیم گرفت تا تمام نیروگاه های اتمی خود را تا ۱۰ سال دیگر تعطیل کند. در ایتالی هم٬ مردم در رفراندوم ۱۳ ژوئن ۲۰۱۱ به اتفاق به برچیدن نیروگاه های اتمی رای دادند. در سوئیس هم در این زمینه تصمیمات جدی گرفته شده است. در خود ژاپن دستور بازنگری قوانین ایمنی و افزایش سطح ایمنی نیروگاه ها و تعطیلی بعضی از آنها را صادر کرده اند و همچنین مساله تعطیلی نیروگاه های هسته ای در سطح اتحادیه‌ی اروپا مطرح شده و قرار گذاشته‌اند که وضعیت امنیتی نیروگاه‌های اتمی اروپا را با توجه به آنچه در ژاپن گذشت، بازبینی کنند.
توجه به این نکته مهم است که اعتراض های جهانی نسبت به برنامه های اتمی بیشتر محدود به خطرات بسیار جدی زیست محیطی نیروگاه های هسته ای بوده است در حالی که برنامه اتمی ایران به جهت تاثیر فزاینده ای که بر قدرت سرکوبگری رژیم ج.ا. خواهد داشت پیچیده تر و خطرناکتر و در نتیجه شایسته توجه هرچه بیشتر منتقدان آزاداندیش است.
«کیش اتم» در جمهوری اسلامی
برنامه اتمی نظام جمهوری اسلامی برخلاف برنامه های اتمی خیلی از کشورهای دیگر تنها محدود به تولید انرژی برق نیست زیرا سرکوبگران حکومت ج.ا سیاست اتمی شدن را به موجودیت خود گره زده اند؛ آنان با بحرانی کردن اوضاع کشور به بهانه «دستیابی به صنعت اتمی به هر قیمتی» بر طول و عرض دستگاه امنیتی خود افزوده اند. در نگاهی کلی می توان گفت حکومت اسلامی در دور اول حیات خود سرنوشت خود را به جنگ گره زد. جام زهر صلح را که نوشید، جانشینی برای تداوم سیاست «جنگ جنگ تا پیروزی» پیدا کرد و آن «حق مسلم هسته‌ای» بود. به عبارتی دیگر در نگاهی استراتژیک، ولایت فقیه از ابتدا بر تکنیک استوار بود، نخست تکنولوژی سرکوب را سازمان داد، در جریان جنگ لشکر خود را ساخت و تقویت کرد، آن را ستون اقتصاد قرار داد و در ادامه بر آن شد آن را اتمی کند.
اتم هم کارکردی سرکوبگرانه دارد، چون تقویت کننده دستگاه سرکوب و نظامی‌گری است، هم کارکردی اقتصادی، چون بودجه‌ی کلانی را وارد صندوق «دستگاه سرکوب» می‌کند و بوروکراسی عظیمی را تغذیه می‌کند، و همچنین دارای کارکرد ایدئولوژیک است و رکنی اساسی از تبلیغات حکومتی است.
اما این سیاست، کشور را منزوی کرده، باعث خسارت‌های اقتصادی و سیاسی فراوانی شده، جو منطقه را مسموم کرده و علاوه بر آن محملی شده است تا رژیم با افزایش فشارهای امنیتی خود جو امنیتی موجود در کشور را تشدید کند. متاسفانه رژیم توانسته است با تکیه بر شعار «حق مسلم» امکان تازه‌ای برای تحمیق توده‌ها و استفاده از احساسات ناسیونالیستی برای پیشبرد برنامه‌های امنیتی و سرکوبگرانه خود بیابد. اورانیوم اکنون جایگاهی قدسی یافته است. ولایت فقیه در اندیشه‌ی اتمی شدن است با این امید که «ولایت فقیه هسته‌ای» بقای تضمین‌شده‌ای یابد.
وضعیت و موضع گیری نیروهای منتقد و مخالف جمهوری اسلامی
نیروها و احزاب منتقد یا حتی مخالف ج.ا متاسفانه نه قبل و نه بعد از حادثه اتمی فوکوشیما در ژاپن حساسیتی نسبت به برنامه اتمی ج.ا. نشان نداده اند. این موضع انفعالی از سوی نیروهای منتقد و مخالف از دو وجه قابل تامل است: عدم توجه به اثرات سوء محیط زیستی برنامه های اتمی ج.ا و عدم توجه به سرکوبگرانه بودن برنامه اتمی ج.ا. که از این دیدگاه می تواند «کیش اتم» نیز نامیده شود.
باید توجه داشت که حساسیت ایرانیان نسبت به آلودگی‌های محیط زیستی و خطرهای تکنولوژی به صورت کلی اندک است. دست کم بر پایه مقاله‌هایی که در اینترنت و نشریه‌های چاپی ایرانی منتشر می‌شوند، می‌توان به چنین قضاوتی رسید. متاسفانه نیروهای منتقد و مخالف ج.ا. هم در این زمینه نقشی فراتر از استاندارد پایین جامعه ایرانی در این زمنیه بازی نکرده اند. مثال ها در این زمینه فراوانند؛ در کمتر حادثه یا اتفاق ناگواری که علاوه بر خسارت های انسانی،‌ محیط زیست نیز دچار زیان شده است می توان نشانی از نگرانی جدی منتقدان نسبت به تخریب محیط زیست دید.
نیروهای منتقد و مخالف آزادی خواه که در برابر نقض آزادی های اساسی توسط سرکوبگران موضع گیری کرده یا می کنند، از توجه به جنبه سرکوبگرانه برنامه اتمی ج.ا. نیز غافل مانده اند و حساسیتی نشان نداده اند. باید دانست انتقاد از ولایت فقیه بدون انتقاد از وجه اتمی آن، انتقادی ناقص است. نیکفر در مقاله خود این عدم حساسیت نیروهای مخالف آزادی خواه را از سه جنبه قابل ارزیابی می داند. او می نویسد «این بی‌توجهی‌ها نشان می‌دهد که در مورد خطر اتمی، ناآگاهی ژرفی در جامعه وجود دارد. ناآگاهی‌ای در حد بیسوادی، مصلحت‌گرایی‌ای که توجیه آن این است که حمله به سیاست اتمی رژیم گشودن جبهه‌ی تازه‌ای است که به نفع مخالفان نیست، و همچنین آلوده بودن به سموم ایدئولوژی عظمت‌طلب سه عامل اصلی این فقدان حساسیت هستند. مبارزه برای دموکراسی اگر بر این ضعف غلبه نکند، از انجام یک مسوولیت مهم و محتملا سرنوشت‌ساز سر باز زده است».
به گمان نیکفر علاوه بر بی دانشی و ناگاهی جامعه در مورد خطرات زیست محیطی و امنیتی برنامه اتمی ج.ا. و همچنین رویکرد اشتباه نیروهای آزادی خواه در چشم پوشی از اعتراض به برنامه اتمی ج.ا. از ترس گشودن جبهه ای جدید در برابر خود عامل مهم دیگری هم در این میان به این عدم حساسیت نیروهای مخالف دامن زده است. عامل سوم که گاه به نظر می رسد مهمترین عامل هم می باشد چیزی نیست به جز تحت تاثیر قرار گرفتن و اعتقاد خود نیروهای منتقد و مخالف ج.ا. به داشتن «حق مسلم» در دستیابی به انرژی هسته ای و «عظمت» ناشی از آن! به عبارت دیگر تبلیغات ایدئولوژیک حکومت در زمنیه «حق مسلم» دستیابی به انرژی هسته ای به هر قیمتی، چنان ماهرانه پیش برده شده‌ که توانسته است مرز پوزیسیون و اپوزیسیون را درنوردد و در نتیجه آن نیروهای مخالف آزادی خواه نتوانسته یا حتی نخواسته اند که اصل سیاست اتمی شدن ج.ا را زیر سوال ببرند. در این صورت نمی توان انکار کرد که همردیف شدن با پاکستان اتمی، واجد افتخار نیست، اما خطرهای عظیمی در بر دارد.
جایگاه افشاگری در مورد برنامه اتمی ج.ا. در مبارزه برای آزادی
در این شکی نیست که برای نیروی منتقد مهم‌ترین موضوع آزادی است. زیرا در صورت وجود آزادی است که می‌توان به برنامه اتمی هم رسیدگی کرد، آن را بررسی و نقد کرد و درباره‌ آن تصمیم درستی گرفت. خواست آزادی اما نه تنها منافاتی با مخالفت فعال با برنامه اتمی رژیم ندارد، بلکه همبسته با آن است. در جایی که حتی ولی فقیه در نمونه‌ای چون کهریزک به «غیر استاندارد» بودن زندان اعتراف می‌کند، باید بپذیریم که افشاگری در مورد شکنجه و کشتار در زندان‌ها هنوز نفی کل موجودیت رژیم نیست. زندان، مظهر جنایتکاری رژیم است، اما دیگر تاریکخانه رژیم محسوب نمی‌شود. گوشه‌‌ای مهم از تاریکخانه رژیم، همان مرکزی است که در آن سیاست اتمی را طرح‌ریزی می‌کنند. پول‌های کلان، مبادلات سری و انواع و اقسام شرکت‌های پوششی- تشکیلاتی مافیایی... در این گوشه به شدت مرموز، در مورد این مسائل تصمیم‌گیری می‌شود. «اتم» اسم رمز کل مافیای رژیم است، مافیایی که از قبل تحریم سود می‌برد و چنان حیله‌گر و نیرومند است که تا کنون توانسته است مانع افشای ماهیت و کارکرد خود شود.
فقدان شفافیت یعنی سپردن سرنوشت کشور و منطقه به دست خطری کور با قدرتی هیولایی که از نسل‌های آینده هم قربانی خواهد گرفت. اگر اپوزیسیون بر سیاست اتمی حکومت نظارت انتقادی می‌کرد، آنگاه خطرها برطرف نمی‌شدند، اما این اطمینان برقرار می‌شد که در صورت بروز غفلت و ندانم‌کاری، ملت از تهدید جدی‌ای که وجود دارد، آگاه می‌شود. آیا نیروهای منتقد به آن سطح از آگاهی نرسیده‌اند که خطر تکنولوژی اتمی را، دست کم تا حد تأکید بر لزوم شفافیت بیشتر برای مراقبت بیشتر، جدی بگیرند؟
اصل مسوولیت و نقش نیروهای آزادیخواه
فیلسوفی به نام هانس یوناس بیش از ۳۰ سال پیش در کتابی به نام «اصل مسئولیت» خطاب به ملت‌های دارای تکنولوژی مدرن این هشدار بهنگام را داد که تکنیک مدرن برخلاف ابزار سنتی پیامدهای پیش‌بینی‌ناپذیری دارد. او از «انسان مسوول» خواست آگاه باشد به این که آن تکمه‌ای را که فشار می‌دهد، پیامدهایی دارد، پیامدهایی که نمی‌تواند آنها را کنترل کند. او این حکم قطعی اخلاقی را پیش گذاشت که بایستی برای تصمیم‌گیری، از فرض بروز پیامدهای فاجعه‌بار عزیمت کرد.
یوناس این پیام مهم را به ما می دهد که در استفاده از تکنولوژی های مدرن «انسان مسوول» ناچار از در نظرگرفتن رویداد بدترین احتمالات است. اگر بخواهیم در برنامه اتمی ج.ا. چنین رویکردی داشته باشیم آیا هیچ توجیهی برای سکوت خود در قبال برنامه اتمی که از یک سوی محیط زیست میلیون ها انسان در منطقه ای به بزرگی تمام خلیج فارس را تهدید می کند و از سوی دیگر «تاریک خانه» ای برای سرکوب میلیون ها انسان در سرزمینی به جاودانگی و بزرگی ایران زمین تبدیل شده است، خواهیم یافت؟
منابع


ادامه مطلب

به یاد هاله سحابی و تقدیم به رهبر جانیان- شعار مرگ بر خامنه‌ای ۲۵ بهمن

تگها ، ، |۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه
ادامه مطلب

اعلامیه افشاگرانه درباره قتل هاله سحابی برای پخش در کوچه و خیابان

تگها ، |
هموطنان گرامی!
دیروز سه‌شنبه ۱۰ خرداد٬ مهندس عزت‌الله سحابی٬ رئیس شورای فعالان ملی – مذهبی و از چهره های معروف منتقد حکومت و یاران دیرین مهندس بازرگان در سن ۸۱ سالگی درگذشت. متاسفانه امروز دختر ایشان خانم هاله سحابی در مراسم تدفین پدرش به دست ماموران رژیم جمهوری اسلامی مورد ضرب و شتم قرار گرفت که نهایتا منجر به مرگ ایشان شد.
هاله سحابی٬ ۵۷ ساله٬ قرآن‌پژوه، فعال ملی-مذهبی و زندانی سیاسی و از اعضای انجمن مادران صلح بود. وی در روز تحلیف احمدی‌نژاد، ۱۴ مرداد ۱۳۸۸، در میدان بهارستان پس از ضرب و شتم دستگیر شد و از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق حضور مکرر در تجمعات غیرقانونی و اخلال در نظم عمومی محاکمه و به دو سال حبس تعزیری و پرداخت جریمهٔ نقدی محکوم گردید. در حالی که چندی بود ایشان در حال گذراندن دوره زندان خود بود٬ با وخیم شدن حال پدر و به کما رفتن ایشان٬ توانست روزهای آخر را در کنار پدرش باشد٬ مرخصی‌ای که در کمال تاسف به قتل وی منجر شد!
شرح ماجرا از زبان شاهدان عینی
«حتی اجازه ندادند که پيکر مهندس سحابی ۱۰ قدم هم تشييع شود. ماموران امنيتی تمام شب را در خانه مانده بودند و هاله از ترس ربودن پيکر پدرش تا صبح بيدار مانده بود و قرآن می خواند. ماموران امنيتی قرار گذاشته بودند که تا سر کوچه گلستان، پيکر آقای سحابی تشييع شود اما صبح آمبولانس را آورده بودند درست جلوی در … در تمام عمرم اين همه نيروی امنيتی و نوپو را يک جا نديده بودم. من، هاله و چند زن ديگر جلو راه می رفتيم تا راه برای جسد باز شود. يک باره يک نيروی امنيتی به سمت هاله آمد که عکس پدرش را در دست داشت. عکس را از دست هاله کشيد. فرياد کشيدم که : صاحب عزاست، چکارش داری؟ که هاله بر روی زمين افتاد. فکر می کردند صحنه سازی است. فرياد می کشيدند و لگد می زدند تا از جا بلند شويم و بلندش کنيم. به صورتش ضربه زديم، آب بر سر و صورتش پاشيديم، پزشکانی که در محل بودند تنفس مصنوعی دادند اما هاله به هوش نيامد، نفس نمی کشيد.» آن گونه که شاهدان عينی کوچه گلستان در لواسان خبر می دهند، نيروهای امنيتی در اقدامی شتابزده، بدن نيمه جان هاله سحابی را در اتومبيلی انداختند و همراه همسرش به درمانگاه بردند و پيکر عزت الله سحابی را در آمبولانسی گذاشتند و به بهشت فاطميه انتقال دادند. نزديکان به خانواده عزت الله سحابی می‌گویند زمانی که آنها به بهشت فاطميه رسيدند، پشت درهای بسته ماندند تا خاکسپاری تمام شد.
احمد منتظری فرزند آیت‌الله منتظری که قرار بود برای مهندس سحابی نماز میت بخواند و به دلیل دخالت نیروهای رژیم نتوانست چنین کند٬ می‌گوید: «دقیقا هم ضرب و شتم همراه با هتاکی بود و من که در چند متری ایشان بودم، از قول تمام حضار که در کنار وی بودند متوجه شدم که یکی از چند ماموری که قصد داشت تصویر بزرگ مهندس سحابی را که در دستان دخترش (هاله) بود بگیرد، با کشیدن آن تصویر از دست هاله، بر اثر مقاومت و اعتراضی که وی انجام داد، با آرنج خود محکم به پهلوی هاله زد و او را نقش بر زمین کرد. بلافاصله نیز وی را به همراهی یک پزشک به بیمارستان منتقل کردند، که متاسفانه ایشان درگذشتند. از نکات واضح و چشمگیر مراسم امروز، حضور تیمی از ماموران امنیتی و لباس شخصی بود، که بسیار هتاک و بی ادب و خشن بودند و بیش از دفعات و مراسم مشابه گذشته، به دنبال خشونت ورزی و اِعمال ضرب و شتم و اهانت به مردم بودند و به هیچ عنوان رعایت حال خانواده های داغدار و حضار را نمی کردند».
فریدون سحابی٬ عموی هاله سحابی نیز علت درگذشت هاله را ضربه به شکم و ریه و نهایتا ایست قلبی عنوان می‌کند.
مردم آزاده و عدالت‌طلب ایران!
اطلاع‌رسانی و با خبر کردن نزدیکان و آشنایان از این فاجعه کمترین کاری است که از دست ما بر‌می‌آید!
به هر طریق ممکن در مقابل این جنایت بایستیم!

ادامه مطلب